25را استطاعت نيست، بر دو معنا باشد؛ يكى نفى قدرت را كه خود توانايى ندارد و راه به آن نبرد.
ديگر نفى خفّت را كه بر وى گران شود و آسان نبود؛ و هو المعنى بقوله: «لا يستطيعون سمعاً؛ اى لا يستقلّونه، لأنّهم لا يقدرون عليه.» و استطاعت عبادت بر قول مجمل، سه ضرب است: يكى استطاعت نفسى؛ يعنى كه معرفت دارد به عمل، يا وى را تمكّن معرفت بُود.
ديگر استطاعت بدنى؛ يعنى كه تندرست بُوَد و قوّت و قدرت دارد بر اداى عمل. سه ديگر استطاعت بيرون از تن است و آن وجود آلت است؛ يعنى زاد و راحله و مانند آن، كه تحصيل عمل بىوجود آلت ممكن نشود. و چون اين هر سه مجتمع شد، استطاعتِ تمام حاصل گشت.
و آنچه مصطفى صلى الله عليه و آله گفت:
«الإستطاعة الزاد و الراحلة» اشارت به آن رتبت سوم كرد كه بيرون از تن است. از بهر آن كه قومى پرسيدند كه ايشان را مسافت دور بود و زاد و راحله نبود و به شك بودند كه فريضۀ حج بر ايشان لازم است يا نه؟ و مصطفى صلى الله عليه و آله گفت: استطاعت زاد و راحله است، چون زاد و راحله نبود فريضۀ حج لازم نيايد. و زاد و راحله آن است كه نفقۀ خويش به تمامى دارد؛ از رفتن تا باز آمدن، با سرِ عيال و بُقعت خويش، بيرون از نفقت ايشان كه نفقتشان بر وى لازم باشد، و بيرون از مسكن و خادم و قضاء و ديون. 1فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ
در آن خانه نشانهاى روشن است كه آن حق است و حقيقت؛ يكى از آن نشانها مقام ابراهيم عليه السلام است بر سنگ خاره كه روزى به وفاى مخلوقى، آن قدم برداشت، لاجرم ربّ العالمين اثر آن قدم قبلۀ جهانيان ساخت. اشارتى عظيم است كسى را كه يك قدم به وفاى حق از بهر حق بردارد و چه عجب اگر باطن وى قبلۀ نظر حق شود! اما از روى باطن گفتهاند:
مقام ابراهيم ايستادنگاه اوست در خلّت، و آنكه قدم وى در راه خلّت چنان درست آمد كه هر چه داشت همه درباخت. هم كلّ و هم جزء و هم غير، كلّ نفسِ اوست؛ جزء فرزند او، غير مال او، نفس به غير آن داد، و فرزند به قربان داد و مال به مهمان داد.
امروز كه ماه من مرا مهمان است
گفتهاند: يا ابراهيم! دل از همه برگرفتى، چيست اين كه همه درباختى؟ گفت: آرى! سلطان خلّت سلطانى قاهر است، جاى خالى خواهد با كس بسازد. «إنّ الملوك إذا دَخَلُوا