24
وَ للّٰهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَيتِ.
حمزه و على و حفص حِجّ البيت به كسر «حاء» خوانند، باقى به فتح خوانند؛ به كسر، لغت تميم است و به فتح لغت اهل حجاز؛ و فرق آن است كه چون به فتح گويى مصدر است و به كسر اسم عمل و معناى «حجّ» قصد است. وَ للّٰهِ عَلَى النّاسِ ، اين لام را لام ايجاب و الزام گويند؛ يعنى كه فرض است و واجب حجّ كردن بر مردمان؛ يعنى بر آن كس كه مسلمان باشد و عاقل و بالغ و آزاد و مستطيع؛ اين پنج شرط است هر كه در وى مجتمع گردد حجّ بر وى لازم گردد. و اولىتر آنكه با وجود شرايط، تقديم كند و تأخير نيفكند. لقوله تعالى: فَاسْتَبِقُوا الْخَيرات ، پس اگر تأخير كند روا باشد، كه فريضۀ حجّ در سنۀ خمس فرود آمد ومصطفى صلى الله عليه و آله تا سنۀ عشر در تأخير نهاد، كه در سنۀ سِتّ بيرون آمد به قصد مكّه تا عمره كند، كافران او را بازگردانيدند به حديبيه. و در سنۀ سبع باز آمد و عمره قضا كرد و حج نكرد، و در سنۀ ثمان فتح مكّه بود و بىعذرى كه بود حج نكرد و به مدينه باز شد و در سنۀ تسع بوبكر را امير كرد بر حاجّ و خود نرفت، و در سنۀ عشر رفت و حجةالوداع كرد. پس معلوم شد كه تأخير در آن رواست. امّا چون تأخير كند بىعذرى، برخطر آن بود كه بميرد پيش از اداى حجّ. و آنكه عاصى بر اللّٰه رسد و حجّ در تركۀ او واجب شود، اگر چه وصيّت نكند، همچون دَينها و حقّها كه از آدميان بر وى بود.
بُرَيده روايت كرد، گفت: زنى پيش مصطفى صلى الله عليه و آله در آمد، گفت: «يٰا رَسُول اللّٰه اِنَّ اُمَّي ماتت و لا تحجّ، أفأحِجُّ عَنها؟ قال: نَعَم حُجّي عَن أمِّك.»
و روى ابنعبّاس: «ان امرأةً من خثعم أتتالنّبي صلى الله عليه و آله فقالت: يارسولاللّٰه إنّ فريضةاللّٰه فيالحجّ عَلَى عِبادِهِ أدركت أبي شَيخاً كَبِيراً لا يستطيع أن يستمسكَ على الرّاحلة، أفأحجّ عَنْهُ؟ قال: نَعَم. قالت: أينفعه ذلك؟ قال: نَعم. كما لو كانَ على أبيكَ دينٌ فقضيته نفعه» . اين دو خبر دليلند كه نيابت در فرض حجّ رواست در حال حيات و در حال ممات. امّا در حال حيات شرط آن است كه آنكس كه از بهر وى حجّ كنند زمن باشد، يا پيرى سخت پير؛ چنانكه بر راحله و رامله آرام نتواند گرفت، چنانكه در خبر گفت: «لا يستطيع أن يستمسك على الرّاحلة» .
استطاعت و قدرت و طاقت و جهد و وُسع به معناى متقاربند؛ «و أصل الاستطاعة استدعاء الطاعة، كأنّ النفس بالقدرة تستدعي طاعة الشيء لها» . وآنچه گويند: فلان كس