26
قَرْيَةً أفْسَدُوها» .
زحمت غوغا به شهر نيز نبينى
چون قلم پادشاه به شهر درآيد
چون از نهاد و غير خويش پاك بيرون شد بر منشور خلّت وى اين توقيع زدند كه:
وَاتَّخذَ اللّٰه ابراهيم خليلاً . با اين همه منقبت و مرتبت نفير مىكرد و مىگفت: وَاجنُبْني وبَنيَّ أنْ نَعْبُدُ الأصنام . عزّت قرآن در نواختنش بيفزود كه: وآتيناهُ في الدنيا حَسَنة وإنّهُ في الآخرة من الصالحين و او مىگفت: لا تُخزِني يَومَ يُبْعَثُونْ . اعتقادش در حق خويش به قهر بود. با خود جنگى بر آورده بود كه هيچ صلح نمىكرد.
با خود ز پى تو جنگها دارم من
صد گونه ز عشق رنگها دارم من
مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً، شرف آن مقام نه آن سنگ راست كه اثر قدم ابراهيم عليه السلام راست. ولآثار الخليل عند الجليل أثر وخطر عظيم.
وللّٰهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ البَيتِ مَنِ استطاعَ إلَيهِ سَبِيلاً
بدانكه اين سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند. و هر چه در سفر آخرت پيش آيد از احوال و اهوال مرگ و رستاخيز نمودگار آن در اين سفر پديد كردند. تا دانايان و زيركان چون اين سفر پيش گيرند به هر چه رسند و هر چه كنند منازل و مقامات آن راه آخرت ياد كنند و عبرت گيرند و زاد و ساز آن به دست گيرند كه صعبتر است و عظيمتر. اول آن است كه چون اهل و عيال و دوستان را وداع كند بداند كه اين مثال سكرات مرگ است، آن ساعت كه بنده در نزع باشد و خويش و پيوند و دوستان گرد وى درآيند و او را وداع كنند.
ساز الفؤاد مع الأحباب إذ ساروا
يومَ الوداعِ فدمع العين مدرارُ
و آنگه زاد سفر از همه نوعها ساختن گيرد و احتياط در آن به جاى آرد تا هر چه به زودى تباه نشود برنگيرد، داند كه آن با وى بنماند و زاد باديه نشايد، دريابد و به جاى آرد كه طاعت با ريا و با تقصير، زاد آخرت را نشايد.
و بهِ قٰالَ النّبيّ صلى الله عليه و آله: «لا يَقبَلُ اللّٰهُ تعالى عملاً فيهِ مِقدارُ ذَرَّةٍ مِنَ الرّياء» و آنگه كه بر راحله نشيند، مركب خويش در سفر آخرت كه آن را نعش گويند، ياد آرد.