23صيد بود. گفت: «أين صاحبك؟» جواب داد كه اسماعيل به صيد است هم اكنون در رسد انشاء اللّٰه، فرود آى و بياساى كه رحمت خداى بر تو باد. گفت: هيچ توانى كه مهمان دارى كنى؟ گفت: آرى توانم. گوشت آورد، و شير آورد، ابراهيم ايشان را دعا گفت و بركت خواست.
آنگه گفت: فرود آى تا تو را موى سربشويم و راست كنم. ابراهيم فرو نيامد كه با ساره عهد كرده بود كه فرو نيايد. زن اسماعيل رفت و آن سنگ بياورد و سوى راست ابراهيم فرونهاد، ابراهيم قدم بر آن نهاد و اثر قدم ابراهيم در آن نشست. و يك نيمۀ سرِ وى بشست. آنگه سنگ، با سوى چپ برد، و ابراهيم قدم ديگر بر آن نهاد و اثر قدم در آن نشست. و نيمۀ چپ وى بشست. آنگه گفت: چون شوهرت باز آيد سلام من برسان، و گوى عتبۀ درِ سرايت راست بايستاد نگهدار. پس چون اسماعيل باز آمد، قصّه با وى بگفت و اثر هر دو قدم وى به او نمود.
اسماعيل گفت: «ذاك ابراهيم» عليه السلام.
رَوىٰ عبداللّٰهبن عُمَر: قال: سَمِعتُ رَسولَ اللّٰه يقول: «الرُّكن والمقام ياقوتتان مِن ياقوت الجنّة، طمس نورُهما؛ ولولا أن طُمِس نورُهما، لأضاء بينَ المشرق و المغرب.»
وَ مَن دَخَلَهُ كان آمِناً
اين امن از دعوت ابراهيم عليه السلام است كه گفت: رَبِّ اجْعل هذٰا بَلَداً آمِناً ابراهيم دعاكرد تا مكّه حرمى بُوَد ايمن؛ چنانكه هر جايى كه گريزد ايمن بود كه او را نرنجانند، و هر صيد و وحش كه در آن شود ايمن رود كه او را نگيرند، و آهو و سگ هر دو به هم سازند.
ربّ العالمين آن دعاى وى اجابت كرد و در مَن آن منّت بر ابراهيم و بر جهانيان نهاد و گفت:
أَ وَ لَم يَروا أنّا جعلنا حَرَماً آمِناً ويَتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَولِهِم . جاى ديگر گفت: مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أمْناً ، وَ آمَنَهُم مِن خَوف . در روزگارى كه مشركان حرم مىداشتند، آن را چندان حرمت داشتند كه اگر كسى خونى عظيم كردى و در آن خانه گريختى از ثارِ آن ايمن گشتى، و اكنون هر كه از حاجّ و ازمعتمران و زائران به اخلاص و باتوبه آنجا درشد، ازآتش ايمناست.
ابونجم صوفى، مردى قرشى بود. گفتا: شبى طواف مىكردم، گفتم يا سيدى! تو گفتهاى و مَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً هر كه در خانۀ كعبه شود ايمن است! از چه چيز ايمن است؟ گفتا:
هاتفى آواز داد كه: آمِناً مِنَ النّارِ ؛ يعنى از آتش دوزخ ايمن است.
عن انس بن مالك قال: قال رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله:
«مَنْ ماتَ في أحَدِ الحَرَمَينِ، بَعَثَهُ اللّٰه من الآمنين» .