23فصّى را به نام حضرت اسحاق نامگذارى كرده است كه در فصّ اسحاقى به جريان حضرت ابراهيم و قربانىكردن فرزندش اشاره مىكند و مىگويد:
ابراهيم در خواب ديد كه فرزندش را ذبح مىكند و او بدون اينكه خوابش را تعبير كند، به انجام آن پرداخت؛ با اينكه وى حقيقتاً مأمور به ذبح گوسفند بود. هرچند كه ابراهيم اگر در خواب ذبح گوسفند را مىديد، باز اگر مىخواست تعبير كند، گوسفند را به فرزند تعبير مىكرد. 1داوود قيصرى، يكى از شارحان فصوص الحكم، در شرح خود مىگويد:
حضرت ابراهيم، از اوّل مأمور به ذبح گوسفند، بود ولى قوّۀ مخيّلهاش آن صورت خيالى را به شكل فرزند ارائه كرد و حضرت ابراهيم گمان كرد كه واقعاً مراد خداوند، ذبح فرزند است. 2شيخ مكّى، ديگر از شارحان افكار محيىالدين، در اين خصوص به اشتباه رفته و چيزى شبيه نظر قيصرى را بيان كرده است. وى مىگويد:
. . . و چون كبش به صورت پسر ابراهيم در خواب ظاهر شد، تعبير بايستى كرد و تعبير نكرد و بر ظاهر حمل كرد و آن مرجوح بود، و چون مجتهد بود، واجب است كه به موجب اجتهاد خود عمل كند، هرچند كه در نفس الامر خطا باشد؛ زيرا كه حكماللّٰه در حق او همان است كه به اجتهاد او حكم كرده. . . .
جواب ديگر، حسّ مشترك است آنچنان كه صور از خارج به او مىرسد و آن را ادراك مىكند، صور از داخل به او مىرسد و آن را نيز ادراك مىكند، گوييا كه در خارج است. . . و بالجمله صور را مشاهده كردن در خواب، از استعمال وهم است قوّه متخيّله را و ظهور آن در حس مشترك و على هذا قوۀ وهم ابراهيم عليه السلام قوه متخيلۀ او را استعمال كرد و كبش را به صورت پسر او در حسّ مشترك او ظاهر كرد و وهم، سبب آن شد كه در ذبح پسر شروع كرد. 3حضرت امام خمينى رحمه الله بر اين نظريه اشكال وارد كرده، آن را رد مىكنند و مىفرمايند:
چون شارح خود از اهل قياس است، ابراهيم عليه السلام را نيز به خود قياس كرده است و او را اهل وهم خطاب كرده است. بلكه حقيقت اين است كه حضرت ابراهيم، حقيقت