22مسدود سازد؛ زيرا وقتى دست آوردهاى جالب و شگفت انگيز آفريدگار در دسترس احساس و تفكر كسى قرار گيرد سزا نيست نردبان احساس و انديشه را هدف قرار دهد، و برآن، بالا و پايين رود تا فقط در بارۀ نظم و ترتيب و كيفيت تركيب اين آفريدهها نيروى تفكر خود را محدود كرده و انديشۀ خود را در ماهيت آنها راكد و ايستا سازد؛ بلكه بايد بپويد، و از اين نردبان فكر و استدلال فراتر رود تا آورنده و سازندۀ آنرا شناسايى كند، و دل به محبت كسى ببندد كه آنها را آفريده و لباس زيباى هستى را بر اندامشان پوشانده است؛ و به گونهاى اين حقيقت را دريابد كه چهرۀ حق را با گسترۀ فراگيرش در تمام آفاق - عليرغم كثرات و اختلاف صور و نگارههاى آثارش كشف و شهود نمايد ]
حضرت سيدالشهداء - عليه السلام - آنگاه عرض مىكند: فأجمعني عليك بخدمة توصلي إليك: «مرا در حضور خويش به خدمتى فرمان ده كه راه وصول به ترا بر من هموار سازد» .
سپس عرض مىكند: «كيف يستدلّ عليك بما هو في وجوده مفتقر إليك» : چگونه مىتوان به چيزى، يعنى به آثارى - كه در وجود خود به تو نيازمند است - بر وجود تو استدلال كرد؟ وجود تو خود دليل بر هستى تو است: «يا من دلّ على ذاته بذاته» : آفتاب آمد دليل آفتاب» .
از اين سخن به اين نتيجه مىرسيم كه وجود حضرت بارى (تعالى) پديدارترين وجود در عالم هستى است؛ چرا كه آن حضرت به خدا عرض مىكند: «أيكون لغيرك من الظّهور ما ليس لك حتّى يكون هو المظهر لك» : «آيا غير تو (يعنى آثارت) داراى آنچنان ظهورى است كه در تو چنان ظهورى نباشد تا بخواهد ظهور ترا وانمود سازد؟» .
[ هرچند مىبايد از قانون استدلال به آثار، درگشودن راه به سوى مؤثر بهره جست؛ امّا اگر صرفا خود را به اين نحو استدلال محدود سازيم، راهى بسيط و سطحى و ساده و فاقد عمق را در پيش گرفتيم، و مآلا از برهان صديقين بهرهاى عايد ما نخواهد شد، بهرهاى كه ژرف بنيان را از آن نصيبى هست ] لذا سيدالشهداء - كه جان عالم را به رؤيت و شهود كشيده - به خدا عرض مىكند: «متى غبت حتّى تحتاج إلى دليل يدلّ عليك» : «كى و در چه زمانى تو پنهان بودى تا به دليلى نياز پيدا كنى كه ما را بر تو رهنمون گردد؟» [ هدف حضرت سيدالشهداء - عليه السلام - در اين سخن