14ظهر شود. شتابندگان او را با سنگ مىزدند و مىگفتند: واى بر تو، برخيز و سنگ بزن، ولى او همچنان خوددارى مىكرد. وقتى كه ظهر مىشد برمىخاست و سنگ مىزد و مردم نيز بر او سنگ مىزدند. 1
در اوائل بعثت پيامبر اسلام - ص - كه جان آن حضرت از طرف قبائل بتپرست مكه بشدت مورد تهديد بود، ابوطالب، عموى حضرت، اعلام حمايت از پيامبر كرد و در اين باره قصيدۀ بلندى سرود و طى آن به ذات اقدس خدا و به مظاهر مقدس حج مانند: كعبه، حجرالأسود، مقام ابراهيم و. . . سوگند ياد كرد كه در حمايت از پيامبر خدا عقبنشينى نخواهد كرد. از آن جمله به جمره سوگند ياد كرد و گفت: وبالجَمْرة الكبرى اذا صَمَدوا لها يَؤُمون قَذْفاً رأسها بالجنادل 2
«سوگند به جمرۀ كبرى، آن هنگام كه (حاجيان) مىخواهند با سنگ بر سرآن بزنند.»
از «ابن قيس رقيّات» سرودهاى به اين صورت به دست ما رسيده است: فمنى فالجِمار من عبد شمس مُقْفِرات، فَبَلْدَح فحِراء 3
«سرزمين منا و جمار كه بىآب و علفند، و نيز منطقه بَلْدَح و حراء، همه از آن عبد شمس است.»
از مجنون [بنىعامر] نقل شده است كه گويا ليلى را در موسم حج در منا و خيف جستجو كرد و او را نيافت و با آه و حسرت چنين سرود: وَ لَمْ اَرَ ليلى بعد موقف ساعة بخيف مِنىٰ ترمى جِمار المُحَصّب