7
درسهايى از حج
جواد محدّثى
1. كسب معرفت و شناخت
در اين سفر، گروههاى متفاوت، رنگارنگ، با لهجههاى گوناگون
از اينجا و آنجا، دور و نزديك مىبينى.
كسانى راكه قبلاً نديده بودى و نمىشناختى.
چهرهها و فرهنگهايى كه برايت ناشناخته بود.
ايمانى كه جوشش آن را در دل اينهمه مسلمان، از خاور تا باختر
عالم پهناور، لمس نكرده بودى
مىآيند و مىروند،
مىجوشند و مىگريند و مىنالند.
محشرى از ملّتهاست. صحنه، يادآور قيامتِ كبرىٰ است.
در اطراف كعبه، در روضۀ حضرت رسول، در ارتفاعات
كوه حرا و كوه ثور، در پهندشت عرفات و در وادى منا،
اينهمه جمعيت. . . چه مىگويند، و چه مىخواهند؟
خدايا! . . . با اينها چه كردهاى كه عاشقانه به اين ديار آمدهاند.
عشق چيست؟ بندگى كدام است؟ راز و رمز جاذبۀ حج در كجاست؟ حج چيست؟ «بنده» كيست و «آزاد» كدام؟
اينهمه چشم گريان و دل اميدوار، به درگاه خدا آمدهاند.
اينهمه زائر، برگِرد خانۀ خدا و يادگار ابراهيم خليل مىچرخند.
اى ابراهيم! تو كيستى و چه كردهاى و اسماعيل و هاجرت كه بودند و چه كردند؟
زمزم و صفا و مروه، يادگار آن عشق زلال و عبوديّت ناب است.
اينجا، گردنها همه در پيشگاه خدا كج است و سرها بر سجده و چشمها پراشك و دستها به نيايش باز.
«منا» ، حال و هواى ديگرى دارد
و «عرفات» ، رمز و رازى ديگر.
«طواف» ، خود دريايى از معرفت و عشق و شيفتگى و جذبه است.
سنگهاى روى هم قرار گرفتۀ «كعبه» ، تاريخ مجسّم توحيد است.
و. . . «حجرالاسود» ، نشان پيمان خدا با بندگان.
تو از كجا آمدهاى؟ و. . . به كجا آمدهاى؟
چه كسى تو را آورده و وسيلۀ پذيرايى در اين ضيافت معنوى چيست؟
و رهاورد عرفانى تو و سوغات معنوى زائر اين ديار چيست؟
اينجا مفهوم «حيات» را، راز «زندگى» را، شكوهِ اسلام را، مفهوم عبوديّت را، بيشتر و بهتر درك مىكنى.
اينجا سرزمين «معرفت و شناخت» است.
اين نيز، درسى از اين سفر است.
2. رهايى از تعلّقات