17
فتنه قرامطه در مكّه
يعقوب جعفرى
فرقۀ «قرامطه» كه در كتب تاريخى و ملل و نحل به عنوان گروهى پرخاشگر، فتنهجو، عاملِ كشتارهاى دستهجمعى و غارت مسلمانان معرفى شدهاند، شاخهاى از فرقۀ «اسماعيليه» بودند كه با عقائد ويژۀ خود، در بطن جامعۀ اسلامى ظاهر شدند، و باعث دردسرهاى بسيارى براى كارگزاران رسمى حكومت در عهد خلفاى عباسى گشتند و در اين ستيز و پرخاش بود كه بسيارى از مسلمانان بىگناه را قربانى انحرافات فكرى و بلند پروازيهاى خود ساختند و مىتوان گفت كه عملكرد سياسى و نظامى اين گروه قابل مقايسه با گروه «خوارج» در عصر بنى اميّه است، هر چند كه از لحاظ اعتقادى مشابهتى با يكديگر نداشتند.
«اسماعيليه» گروهى از شيعيان بودند كه پس از شهادت امام جعفر صادق - عليهالسلام - به امامت «اسماعيل بن جعفر» و فرزندان او معتقد شدند و خود بعدها به فرقههاى گوناگونى تقسيم گرديدند. در ميان آنها افراد و شخصيتهايى پيدا شدند كه هر كدام مذهب اسماعيليه را به نوعى تفسير و توجيه نمودند و به امامت شخص بخصوصى دعوت كردند.
يكى از چهرههاى معروفى كه در ميان دعاة و شخصيتهاى برجستۀ اسماعيليۀ نخستين، اسم و رسمى دارد و منشأ پيدايش حوادث بسيارى شده است، شخصى به نام «حمدان قرمط» است كه پس از مرگ ابوالخطاب اجدع يكى از بنيانگذاران فرقۀ اسماعيليه، شاخهاى در اين فرقه ايجاد كرد و حرفهاى تازهاى آورد كه بعدها طرفداران او را «قرامطه» يا «قرمطى» گفتند.
در منابع اهل سنت و - به پيروى از آنها - در منابع غربى، حمدان قرمط شاگرد و مريد عبداللّه بن ميمون قداح معرفى شده كه گويا در شكلگيرى انديشههاى حمدان قرمط نقش عمدهاى داشته است، آنگاه عبداللّه بن ميمون را از موالى امام جعفر صادق - ع - شمرده. گاهى او را از اصل يهودى1 و گاهى ديصانى2 و گاهى ايرانى مجوسى3 دانستهاند و نسب فاطميان مصر را نيز به او رسانيدهاند.4
اين در حالى است كه در منابع شيعى، عبدالله بن ميمون توثيق شده و چنانكه خواهيم ديد، هيچگونه احتمالى دربارۀ قرمطى يا اسماعيلى بودن او داده نشده است.
پيش از نقل جملاتى از علماى رجال شيعه دربارۀ عبدالله بن ميمون، توجه خوانندگان عزيز را به چند نمونه از اظهارات نويسندگان ديگر جلب مىكنيم:
ابن نديم از شخصى به نام ابوعبداللّه بن رزام كه در ردّ اسماعيليه كتابى نوشته است، چنين نقل مىكند (و البته صحت و سقم مطلب را به عهده نمىگيرد) :
«ميمون قداح در ابتدا از پيروان ابوالخطاب بود و دعوى بر الوهيت على بن ابيطالب مىكرد او و پسرش عبداللّه، ديصانى مذهب و از محلى در نزديكى اهواز بودند و پسرش عبداللّه مدت زيادى ادعاى پيامبرى كرد و شعبدهباز و نيرنگ باز بود. . . او به سلميه نزديك حمص گريخت و در آنجا مردى به نام حمدان بن اشعث ملقّب به «قرمط» . . . دعوت او را پذيرفت. . .»5
خواجه رشيدالدين پس از ذكر متفرق شدن اصحاب محمد بن اسماعيل بن جعفر مىگويد: «عبدالله بن ميمون قداح كه به زى صوم و صلاة و طاعات متحلى بود، به عسكر مكرم مقام كرد. . . و از آنجا به كوهستان عجم اهواز آمد و مردم را دعوت مىكرد و خلفاى خود را به جانب عراق و رى و اصفهان و قم و همدان فرستاد.6
فخر رازى در معرفى فرقۀ باطنيه مىگويد:
نقل شده كه يك مرد اهوازى كه عبدالله بن ميمون قداح نام داشت و از زنادقه بود، پيش جعفر صادق رفت و اكثر اوقات در خدمت فرزندش اسماعيل بود پس از مرگ اسماعيل در خدمت فرزند او محمد قرار گرفت و چون محمد از دنيا رفت. . . مدعى شد كه محمد را فرزندى است كه بايد از او اطاعت كرد و زندقه را به او ياد داد. . .7
بطورىكه ملاحظه مىفرماييد عبدالله بن ميمون به عنوان پايهگذار باطنيه و قرامطه و مردى شيّاد و دروغگو معرفى شده است. در صورتىكه در منابع شيعى او يكى از اصحاب خاص امام باقر و امام صادق شناخته شده كه از آنها نقل حديث مىكرد.
نجاشى در رجال خود مىنويسد:
عبدالله بن ميمون الأسود القداح بردۀ آزاد شدۀ بنى مخزوم. . . از امام صادق - ع - روايت مىكرد و مردى ثقه بود و كتابهاى «مبعث النبى» و «صفة الجنة و النار» از اوست.8
با وجود توثيق رجالى مهمى چون نجاشى، ترديدى در جلالت قدر عبداللّه بن ميمون نمىماند، بخصوص اين كه در كتب رجالى ما هيچگونه قدحى دربارۀ او نقل نشده و اگر او اسماعيلى بود بدون شك علماى رجال بيان مىكردند؛ زيرا بطورىكه مىدانيم رجاليون ما حسّاسيت عجيبى دربارۀ ذكر مذهب انحرافى شخص دارند. تنها نقطه مبهمى كه وجود دارد، عبارتى است كه كشى در باره او دارد. كشى پس از نقل حديثى از امام باقر در تأييد عبدالله بن ميمون مىگويد: عبدالله بن ميمون به «تزيد» (كذا) قائل بود.9
منظور از كلمۀ «تزيد» روشن نيست بعضىها آن را به معناى «دوست داشتن زيد» گرفتهاند و بعضى ديگر احتمالات بىربط ديگرى دادهاند.10 ديگر اين كه در كتب ملل و نحلى كه از طرف شيعه نوشته شده مانند فرق الشيعۀ نوبختى و المقالات و الفرق اشعرى در معرفى اسماعيليه و قرامطه نامى از ابن ميمون برده نشده است و همچنين ثابت بن سنان كه خود معاصر با حمدان قرمط بود و كتابى تحت عنوان «تاريخ اخبار القرامطه» نوشته است ابداً اسمى از عبداللّه بن ميمون نمىبرد.
بهرحال از نظر منابع شيعى عبداللّه بن ميمون هيچگونه ارتباطى با قرامطه نداشته است. آنچه مسلم است اين است كه مؤسّس فرقۀ قرامطه، از فرق اسماعيليه، شخصى به نام حمدان بن اشعث قرمطى بود كه پس از مرگ محمد بن اسماعيل بن جعفر از پيروان او جدا شد و با اظهار عقايد خاصى، انشعابى در اسماعيليه به وجود آورد. بنا به نقل ابن نديم، حمدان قرمط در قريهاى به نام «قس بهرام» كشاورزى و گاودارى مىكرد و آدم بسيار باهوشى بود و مرد دانشمندى به نام «عبدان» كه كتابهايى را تصنيف كرده بود به او گرويد و مبلّغانى را به سواد كوفه گسيل داشتند.11
واژۀ «قرامطه»
ديديم كه نام فرقۀ «قرامطه» از لقب بنيانگذار آن حمدان قرمط اخذ شده است اكنون بايد ديد كه اين واژه به چه معنايى است و چرا به حمدان، «قرمط» گفته مىشد. در اينجا احتمالهاى مختلفى داده شده كه مهمترين آنها را مىآوريم:
- ابن نديم گفته: از آن جهت به حمدان، «قرمط» گفته مىشد كه قدى كوتاه داشت.12
- بغدادى گفته: او در راه رفتن گامهاى كوتاهى برمىداشت و يا در نوشتن ميان خطوط فاصلۀ كمى مىداد.13
- ابن منظور بىآنكه اشارهاى به وجه تسميه قرامطه كند گفته است: قرمطه به معناى برداشتن گامهاى كوتاه و هم به معناى نزديك هم نوشتن و دقت در آن آمده است.14
- جرجانى گفته: قرمط نام يكى از روستاهاى واسط است15 و ابى خلف اشعرى لقب حمدان را «قرمطويه» ذكر مىكند.16
- آقاى دكتر مشكور از طبرى و ثابت بن سنان نقل كرده كه اين واژه به معناى كرميتى يعنى سرخى چشم است و از ابن جوزى نقل كرده كه كرميتى به معناى قوّت بينايى و تيزبينى است، سپس اضافه كرده: چنين مىنمايد اين كلمه از لهجۀ آرامى محلىِ شهرِ واسط به عاريت گرفته شده باشد كه در آن قرمط هنوز به معناى تدليس كننده است. كارل فولدرس مىگويد: كلمۀ قرمط با ريشۀ يونانى «قرّماطا» به معناى حرف، ارتباط دارد. همچنين نام قرمط به خط ويژۀ نسخى اطلاق مىشود و الفباى سرّى قرمط نيز در متون يمنى وجود دارد.17
- لوئى ماسينيون كه تحقيقى دربارۀ قرامطه دارد از «ولرز» نقل كرده كه اين واژه را با يكى از كلمات يونانى يكى دانسته ولى احتمال دارد كه اين اصطلاح مشتق از گويش محلى آرامى شهر واسط باشد؛ يعنى در جايى كه قرمطا معناى مدلّس مىداده است. . . اصطلاح قرمط از نظر خط شناسى به خطى اطلاق مىشد كه خط نسخى نام داشت. اخيراً «گريفينى» در متون يمنى به الفباى ويژۀ قرمطى برخورده كه سرى بوده است.18
- بطروسْفكى پس از نقل گفتههاى ماسينيون در پاورقى كتاب خود از «ايوانوف» نقل كرده كه گفته: كلمۀ قرمط از «قرميثه» مأخوذ است كه به معناى كشاورز، روستايى در لهجۀ سريانى بينالنهرين سفلى؛ يعنى زبان آرامى مىباشد.19
ما تصوّر مىكنيم كه اگر اين لقب را مخالفان قرامطه به رهبر آنها داده باشد، معناى تدليس و مدلس مناسبتر است، بخصوص اين كه به عبداللّه بن ميمون نيز (با صرفنظر از صحت انتساب او به قرامطه) لقب شعبدهباز و حيلهگر دادهاند. و اگر اين لقب را پيروان حمدان قرمط به او داده باشند، مناسب چنين است كه آن را به معناى كشاورز بگيريم؛ زيرا همانگونه كه از ابن نديم نقل كرديم، حمدان به كشاورزى و گاودارى مشغول بوده است هر چند احتمال اين كه اين لقب به خاطر سرخى چشم يا كوتاهى قد يا گامهاى كوتاه يا خط ريزنوشتن حمدان بوده احتمال بعيدى نيست و بهرحال، مسأله چندان مهم نيست.
اعتقادات قرامطه
اصول اوليۀ اعتقادات قرامطه، همان اصول پذيرفته شده در فرقۀ «اسماعيليه» است، منتها اين گروه از اسماعيليه، يك سلسله اعتقادات ويژهاى دارند كه آنها را از ديگر گروههاى اين فرقه متمايز مىسازد. البته اعتقاداتى كه به آنها منسوب است در كتب مخالفان آنها آمده و لذا نمىتوان صحت آن را تضمين كرد.
طبق نوشتۀ نوبختى و ابى خلف اشعرى، قرامطه به امامت محمد بن اسماعيل بن جعفر معتقدند و او را همان امام قائم مهدى مىدانند و حتى به نبوت و رسالت او و ساير ائمه قائل هستند و مىگويند: رسالت در روز غدير خم از پيامبر قطع و به اميرالمؤمنين على و پس از او به ائمه بعد منتقل شد و آنها در عين اين كه امام هستند مقام رسالت را نيز دارند. آنها مىگويند: محمد بن اسماعيل زنده است و در بلاد روم غايب مىباشد.20
ابوالحسن اشعرى مىگويد: قرامطه معتقدند كه «محمد بن اسماعيل» هم اكنون زنده است و او همان مهدى است كه از ظهور او خبر داده شده است.21