4لبيك
و آنگه كه لبيك گويد به جواب نداى حق تا از نداى قيامت بر انديشد كه فردا به گوش وى خواهد رسيد و نداند كه آن نداى سعادت خواهد بود يا نداى شقاوت، على بن الحسين - عليهماالسلام - در وقت احرام او را ديدند زرد روى و مضطرب و هيچ سخن نمىگفت، گفتند: چه رسد مهتر دين را - كه به وقت احرام، لبيك نمىگويد؟ گفت: ترسم اگر گويم لبيك، جواب دهند: «لا لبيك و لا سعديك» و آنكه گفت: شنيدهام كه هر كه حج از مال شبهت كند او را گويند: «لا لبيك و لا سعد يك حتى ترد مافى يدك» : (نه آرى، مگر آنگاه آنچه را در اختيار خود گرفتهاى برگردانى، نظير اين حديث در بحارالانوار، ج 47، ص 16 آمده است.)
طواف و سعى
و چون طواف و سعى كند قصۀ وى به قومى بيچارگان ماند كه به درگاه ملوك شوند نيازى را و حاجتى را كه دارند، و گرد سراى ملك مىگردند و اندر ميدانِ درِ سراى تردد مىكنند، و كسى را مىجويند كه از بهرايشان شفاعت كند و اميد مىدارند كه مگر ناگاه خود چشم ملك بر ايشان افتد و ببخشايد و كار ايشان سره شود.
وقوف در عرفات:
اما وقوف در عرفه، و آن اجتماع اصناف خلق در آن صحراى عرفات، و آن خروش و تضرع و زارى و گريۀ ايشان، و آن دعا و ذكر ايشان به زبانهاى مختلف به عرصات قيامت ماند كه خلايق همه جمع شوند، و هر كس به خود مشغول، در انتظار رد و قبول.
در جملۀ اين مقامات كه بر شمرديم هيچ مقام نيست اميدوارتر و رحمت خدا به آن نزديكتر از آن ساعت كه حجاج به عرفات بايستند، در آثار بيارند كه:
- درهاى هفت طارم پيروزه برگشايند آن ساعت.
- و ايوان فراديس اعلى را درها باز نهند.
- و جانهاى پيغامبران و شهيدان اندر عليين به طرب آرند.
- عزيز است آن ساعت، بزرگوار است آن وقت كه از شعاع انفاس حجاج و عُمّار روز مدد مىخواهد، و از دوست خطاب مىآيد: «هَلْ مِنْ دٰاعٍ؟ هَلْ مِنْ سٰائل؟» .7
پس از گذرى سريع و سيرى اجمالى بر پارهاى از مراسم حج و با رقههايى از حكمتهاى آن، با تفصيلى هر چند گرفتار اجمال، گفتار را پى مىگيريم، نخست به بررسى واژۀ حج پرداخته، آنگاه سوابق تاريخى اين مراسم و سپس سر گذشت كعبه و در پى آن حكمتهايى از برخى مراسم حج را به گونهاى فشرده و كوتاه مطالعه مىكنيم:
حج چيست؟
مفهوم لغوى حج:
در فرهنگها و معاجم لغوى، حج به قصد و آهنگ نمودن و روى آوردن به سوى امرى مهم تفسير شده است: «رَجُلُ مَحْجوُج» ؛ يعنى مردى كه انسان آهنگ او را دارد و مراد و مقصود است، اينكه راه را «مَحجّة» مىگويند از آنرواست كه انسان با گذر از آن، آهنگ مقصود خود دارد، و حجت و احتجاج نيز از همين باب است.
ازهرى مى گويد: «اِنَّمٰا سُمَيَّتْ حُجّةً ِلاءنَّهٰا تُحَجُّ، أىْتُقْصَد؛ لأنّ الْقَصْدَ لَهٰا وَالَيْهٰا» :
«حجت را از آنروى «حجت» گويند چون آدمى بدان روى مىآورد و مقصود خود را از آن به دست مىآورد؛ زيرا قصد و آهنگ، براى حجت و به سوى آن است.»8
معناى اصطلاحى حج:
حج اصطلاحاً از تناسب و پيوند با مفهوم لغوى آن برخوردار است؛ زيرا حج در اصطلاح به معنى قصد و توجه به خانۀ خدا در مكه - توأم با نيت تقرب به خدا و امتثال امر او - است كه نوعى از عبادات در اسلام مىباشد، و اين عبادت با مراسم و مناسك ويژهاى انجام مىگيرد.
ابن منظور مىگويد: «الحَجُّ: قَصْدُ التَّوُجُهِ اِلَى البَيْتِ بِالاَعْمٰالِ المَشْروعَةِ فَرْضاً وَ سُنَّةً» .
«حج، آهنگ توجه و روى آوردن به خانۀ خدا توأم با اعمالى است كه به عنوان اعمال واجب و مستحب از سوى شارع مقرر شده است» .
از نظر كسائى ميان «حَج» (به فتح حا) و «حِج» به (كسر حا) تفاوتى وجود ندارد؛ اما عدهاى مىگويند: «حَج» (به فتح حا) آهنگ خانۀ خدا، و «حِج» به (كسر حا) عمل سنت است؛ و لذا «حِجه» (به كسر حا) به مفهوم سنت استعمال شده است و «ذوالحجة» ؛ يعنى ماهى كه اين سنت در آن انجام مىگيرد»9 سنت نيز به معنى طريق و راه است؛ و چنانچه اشارت رفت راه نيز گذرگاه آهنگ به سوى مقصود مىباشد، و در نتيجه «حج» و همۀ مشتقات آن بايد با مفهوم قصد - كه معناى لغوى حج را تشكيل مىدهد - در مد نظر باشد. و سر انجام به اين نتيجه مىرسيم كه مفهوم اصطلاحى «حج» با معنى لغوى آن داراى تناسب و خويشاوندى نزديك مىباشد.
پيشينۀ مراسم حج قبل ازاسلام
بيت عتيق يا كعبه، اولين كانون پرستش توحيدى:
نخستين كانونى كه براى پرستش توحيدى در جهان بنا شد، كعبه يا همان خانهاى است كه هم اكنون مسلمين در موسم حج بدان روى مىآورند:
«اِنَّ اَوِّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِنّٰاسِ لَلَّذى بِبَكّةَ مُبٰارَكاً وَهُدَىً لِلْعٰالَمينَ»
«اولين خانهاى كه (صرفاً براى پرستش خداى يگانه) نهاده شد همان خانهاى است كه در مكه بنا شده، خانهاى كه مبارك و فرخنده و مايه هدايت براى جهانيان است.»
اين خانه كه به دست آدم ابوالبشر معمارى شده، كانونى توحيدى بوده، و به مرور زمان - چنانكه بعداً گزارش خواهيم كرد - دگرگونيهايى نه درخور، به كيفيت اداى مراسم پيرامون آن راه يافت.