61شدم و آن راه خيلى ترس و واهمه داشت و بىآب بود. آن واهمههايى كه در آن راه كشيديم خدا عالم. . . ! هركس مىخواهد در (سفر) بعدى عازم مكۀ معظّمه باشد، از راه شام به مدينۀ منوره مشرف باشد، آسوده مىشود و بىآبى راه ينبوع كه معلوم است در يك منزل كه خضرا باشد آب فراوان است، چشمه دارد؛ در يك منزلى مدينه رسيديم، آب جهت خوردن هم نبود! آخر يك مشك داديم به جمّال كه آب بگيرد بياورد، نه چاى خورده بوديم نه آب. يك ساعت (به) غروب مانده بود كه آب را آورد. سه آفتابه شد؛ يك مجديه سفير داديم با آن سه آفتابه آب، قناعت نموده، نماز خوانده، چاى خورديم!
ورود به مدينۀ منوره
و تا اينكه دو ساعت از آفتاب رفته به مدينۀ منوره رسيده، تمام آن ترس واهمه و زحمت دريا از ياد فراموش شد. زمانى كه قصد زيارت به جا آورده و سجدۀ شكر نموده كه خداوند عالم (توفيق) داد كه اين روضۀ خلد برين كه فرموده: «ما بين قبر و منبر من روضه اى است از باغ هاى بهشت» به ما قسمت شد و داخل بيوت آن حضرت شديم كه جاى امن (و) امان از عذاب الهى اين خانه است كه نور الهى از اين خانه روشن شده و بعد از عرض حاجات، از آنجا بيرون آمده، به جانب بقيع رفتيم و در آن بقعۀ مقدس وارد شده و استجابت دعا را در آن محل ديده كه توى حرم فرش غير از حصير نداشت و چراغى نبود و دربانان متعصّب از هر يك نفر يك مجديه مىگرفتند بعد مىگذاشتند وارد بشود!
در هر حال خيلى آنجا گريه نموده، و دو سه روضهخوان از اهل تبريز همراه بودند، در آن روضۀ منوره مرثيه خوانده، تمام زوّار صدا به ناله و نوحه بلند كردند! بعد از آن بيرون آمديم.
هر روز وقت عصر در آن روضۀ مطهر كه مرقد چهار امام برحق كه ركن ايماناند، روضه مى خواندند. بعد از اتمام آن، دربان دستمال مىانداخت قدرى پول براى او جمع مىشد و جهت پول، آن دربانِ سنّى به روضه خواندن كارى نداشت