51منعكس شد. روز دوم، عباس براى طواف خانۀ كعبه به مسجد رفت و در آنجا مشاهده كرد ابوجهل خواب عاتكه را بازگو مى كند.
ابوجهل به عباس گفت: مبارك باشد! اين پيغمبر زن از چه زمانى در ميان شما مبعوث شده است؟
عباس گفت: منظورت چيست؟ آيا خبرى هست؟ گفت: آرى، شنيده ام عاتكه دختر عبدالمطّلب خوابى ديده! شما را بس نبود كه مردى از شما ادعاى پيامبرى كند، حال زنان شما هم پيامبر شده اند؟ ! سه روز به شما مهلت مى د هم، اگر خوابش راست درآمد، خوشا به حالتان و گرنه همه جا منتشر مى سازم كه شما خاندان بنى هاشم دروغگوترين قبايل عرب هستيد. عباس گفت: نه، عاتكه خوابى نديده و من نشنيده ام.
عباس مى گويد: شب كه شد تمام زنان خاندان عبدالمطّلب پيش من آمدند و گفتند: وقتى اين مرد خبيث و ناپاك دربارۀ مردانتان بد مى گويد و شما سكوت مى كنيد و پاسخش را نمى دهيد، اكنون كارش به اينجا رسيده كه به خود جرأت مى د هد به زنانتان بد بگويد! مگر حميت نداشتيد كه پاسخش بدهيد؟
گفتم: درست است، حق با شما است ولى شما كارى نكنيد، من خودم به حسابش مى رسم. روز سوم به مسجد الحرام رفتم كه شايد ابوجهل را ببينم و اگر سخنى گفت، پاسخ كوبنده به وى بدهم، اما همين كه وارد مسجد شدم او با عجله از در ديگرى خارج شد. با خودم گفتم: خدا لعنتش كند از ترس فرار كرد، اما حقيقت اين نبود، او چيزى شنيده بود كه من از آن بى اطلاع بودم و آن، صداى ضمضم بن عمرو بود كه بر بالاى ابوقبيس فرياد مى كشيد:
«اللّطِيمَةَ، اللّطِيمَةَ، أَمْوَالُكُمْ مَعَ أَبِى سُفْيَانَ قَدْ عَرَضَ لَهَا مُحَمّدٌ فِى أَصْحَابِهِ، لاَ أَرَى أَنْ تُدْرِكُوهَا، الْغَوْثَ الْغَوْثَ. . .» . 1
«مصيبت، مصيبت، اموالتان در خطر است! با ابوسفيان همراه شويد كه محمد و يارانش آنها را به غارت بردند، فرياد، فرياد، اموالتان را دريابيد.»
عباس مى گويد: همگى براى رهانيدن اموال، آماده حركت شديم تا به بدر رسيديم و جنگ بدر پيش آمد و هفتاد تن از بزرگان قريش به جهنم واصل شدند. 2
ابن سعد نوشته است:
«فلمّا كان فى اليوم الثالث من رؤيا عاتكة، قدم ضمضم بن عمرو وقد بعثه أبو سفيان بن حرب يستنفر قريشا إلى العير. . .» . 3
«در روز سومِ خوابِ عاتكه، ضمضم بن عمر وارد شد، او را ابوسفيان فرستاده بود