50خلافت عمر بن خطاب در گذشت.»
4. عاتكه دختر عبد المطلّب
پدر عاتكه، عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصى و مادرش فاطمه دختر عمر و بن عائذ بن مخزوم است كه زنى بود پاك سرشت و معتقد به نبوت و رسالت پيامبر گرامى اسلام. او در مكه به رسالت برادر زادۀ خويش ايمان آورد و به صف مسلمانان پيوست.
خواب عاتكه در مورد نابودى قريش
سيره نويسان و نيز ابوحمزه و على بن ابراهيم دركتب تفسير خود نقل كرده اند كه: ابوسفيان با قافلۀ قريش از شام مى آمدند و اموال زيادى همراه داشتند. محمولۀ آنان عطريات بود. در قافلۀ آنان چهل مرد از قريش بودند. پيغمبرخدا (ص) رأى دادند كه اصحاب بيرون روند و راه را بر ايشان گرفته و اموالشان را مصادره كنند؛ لذا فرمود: اميد است خداوند اين اموال را نصيب شما بفرمايد! اصحاب پسنديدند؛ بعضى با عجله و شتاب حركت كردند و برخى ديگر با كندى و آرام؛ چون باور نداشتند كه آن حضرت از رموز جنگى آگاه باشد؛ لذا تنها قافلۀ ابوسفيان و گرفتن غنيمت را هدف خود قرار دادند.
وقتى ابوسفيان متوجه شد كه پيامبر (ص) و همراهانش به سوى آنان حركت كرده ا ند، به ضمضم بن عمرو فرمان داد خود را به مكه برساند و با قريش سپاهى را آماده كند و خود را به قريش برساند. سه شب مانده بود كه ضمضم بن عمرو به مكه برسد، عاتكه در خواب ديده بود مردى شتر سوار وارد مكه شده و فرياد مى زند: اى آل غالب، به جانب قتلگاه خود رهسپار شويد. آنگاه با شتر خود در ابطح ايستاد و با صداى رسا آواز داد: «يَا آلَ غُدَرَ انْفِرُوا إلَى مَصَارِعِكُمْ فِى ثَلاَثٍ» ؛ «اى خاندان مكر و حيله، تا سه روز ديگر به سوى كشتارگاه خود بشتابيد.» ، سپس او را در حال سوار بر شتر، بر بام كعبه ديد كه فرياد مى زد: اى آل غالب، اى خاندان مكر و حيله، تا سه روز ديگر به كشتارگاه خود بشتابيد و در مرتبۀ سوم، او را بر بالاى كوه ابوقبيس ديد و همين مطلب را اعلام نمود. آنگاه سنگى از بالاى كوه ابوقبيس به پايين انداخت و آن سنگ هنگامى كه به پايين رسيد متلاشى شد و هر قسمتى را ديد كه در خانۀ شخصى افتاد!
عاتكه گويد: با وحشت از خواب پريده، سراغ عباس بن عبدالمطلب فرستاده و او را خواستم و خوابم را برايش باز گفتم. عباس گفت: خوابت را براى احدى نقل نكن!
عباس از خانۀ خواهرش خارج شد و در راه به وليد بن عقبه برخورد و خواب عاتكه را براى او نقل نمود و سفارش كرد به كسى نگويد، وليد براى عقبه تعريف كرد و در نتيجه رؤياى عاتكه در همه جا