23يمانى و عراقى به نزد آن رود و آن را در بر گيرد و ببوسد و چون به مقابل مستجار رسد به نزد او رود و حوائج خود را طلب كند و بايد در وقت رفتن به نزد هر يك از اركان و مستجار، موضعى را كه از آنجا مفارقت كرده، نشان كند كه چون از بوسيدن اركان فارغ شود به همان موضع رجوع كند و چنانچه به همان موضع رجوع نكند، بلكه به موضعى رجوع كند كه اندكى بيشتر از موضع مفارقت باشد، طواف او بى صورت است و چنانچه شك در آن موضع داشته باشد بايد به قدرى پس رود كه يقين او حاصل شود كه از آن موضع نگذشته است و از براى بى وقوف 1بهتر آن است كه به نزد اركان و مستجار رفتن را ترك كند و هرگاه خواهد اين فضيلت را دريابد در طواف مستحب به عمل آورد.
و ركن عراقى همان است كه حجرالأسود در آن منصوب است و چون طواف كننده، كه خانه در سمت چپ آن است در حين طواف از آن بگذرد، به ركن شامى مىرسد و از آنجا به ركن عراقى رجوع مىكند و مستجار قريب به ركن يمانى است، از سمتى از خانه كه در مابين ركن يمانى و ركن مغربى است و آن در مقابل در خانه است و به قدرى كه درِ خانه از زمين مرتفع است مستجار نيز از زمين به آن قدر مرتفع است و آن تخميناً نُه شبر 2است و بهقدرى كه درِ خانه دور است از ركن حجر الأسود و مستجار به آن قدر از ركن يمانى دور است و آن تخميناً دو شبر و نيم است، و همين قدر كه ما بين درِ خانه و ركن عراقى است، عبارت است از حطيم و بهقدرى كه عرض در خانه است كه هشت شبر باشد، عرض مستجار نيز به آن قدر است كه آن عبارت است از دو سنگ بزرگ و يك سنگ كوچك كه تخميناً نصف يكى از آن دو سنگ ميشود و در انتهاى آن كه بهجانب ركن مغربى است، سنگ سرخ سماق 3مُدوّرى در زمين نصب نمودهاند و طول آن به قدر طول در خانه است و از آنچه مذكور شد معلوم شد كه در وقت طواف در برگرفتن اصل مستجار ممكن نيست. پس مراد از ]در [ برگرفتن مستجار، در برگرفتن آن چيزى است از ديوارى كه در تحت آن است و عرض آن و دورى آن از ركن يمانى به قدر عرض مستجار و دورى آن است از ركن يمانى و اين قدر را ملتزم گويند و ابتدا طرف آن كه در جانب ركن مغربى است، محاذى همان سنگ سماق مدوّرى است كه در زمين نصب است وآنچه مذكور شد از رفتن به نزد اركان در وقت طواف و بوسيدن و در برگرفتن همۀ آنها در