17قرآن آمده است: ( وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ يدْعُوهُ كادُوا يكُونُونَ عَلَيهِ لِبَداً) ؛ 1«چون بندۀ خدا براى پرستش او بر پاى ايستاد، گرد او را گرفتند. و اين اسم حقيقت و مسماى ديگرى ندارد جز پيامبر اعظم و وارثان او و اگر در مورد ديگرى گفته شود مجاز است. 2
پس اين اسم در ميان اسما، از عظمت و بزرگى مسماى خود حكايت مىكند و در عين توجه به ظاهر عبادت توجه به باطن آن نيز الزام آور است و در واقع كمال عبادات با جمع بين ظاهر و باطن آن قابل تحقق است ولى به هيچ وجه به بهانۀ سرّ باطنى آن ترك صورت آنها جايز نيست و اگر ظاهر تنها باشد قالب بىجان است.
وكمال جمع بين ظاهر و باطن عبادت را رسول خدا به جا آورده؛ چون او، هم به ظاهر شريعت واقف است هم به باطن آن و اينكه عرفا گفتهاند عبادت فعل مكلّف است به خلاف هواى نفس جهت تعظيم و بزرگداشت ربّ، پيامبر خدا افضل و برتر از اين است؛ زيرا عبادات او از روى شوق و رغبت و عشق به حق است و لذا فرمود «
وَ جُعِلَتْ قُرَّةُ عَينِى فِى الصَّلاَةِ » 3و عبادت آن است كه بنده خود را تسليم حق كند و علامت آن ترك تدبير و ديدن تقدير باشد و لذا پرسيد: چرا گريه مىكنى، با اين كه خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بخشيده است؟ ! فرمود: واى بر تو، اى بلال چه مىتواند مانع از گريه من شود با اين كه امشب اين آيه نازل شده است: ( إِنَّ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيلِ وَ النَّهارِ لآَياتٍ لأُِولِى الأَْلْبابِ) ؛ 4«مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و رفت شب و روز، نشانههاى (روشنى) براى خردمندان است.»
* «وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيكَ. . .»
كتب تفاسير و كلام، فرق ميان «رسول» و «نبى» را بيان كردهاند، ليكن آنچه از لفظ نبى و رسول در روايات بر مىآيد اين است كه «رسول» يعنى حامل و عهدهدار رسالت و «نبى» حامل و عهدهدار خبر است. پس «رسول» شرافت وساطت ميان خدا و خلق را دارد و «نبى» داراى شرافت علم به خدا و علم به احكام او است و «نبى» و «رسول» ، هر دو براى مردم فرستاده شدهاند ليكن «نبى» مبعوث است كه خبر دهد به مردم از آنچه نزد اوست، از اخبار غيبى؛ چون از آنچه نزد خدا است خبر دارد و «رسول» افزون بر خبر نبوت، به رسالت