16
* «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلاَلَةِ»
معرفت و شناخت صحيح خدا و جهان و انسان، سرچشمۀ سعادت و مايۀ حيات معقول و مقبول است؛ بهويژه شناخت توحيد كه نجات از وادى اوهام شرك و گمراهى است و دريافت درست از واقعيت و سازمان يافتن صحيح افكار در شناخت از مبدأ حيات و خلقت است كه سرآغاز حيات معنوى و فكرى و رهايى از گرداب ضلالت و گمراهى است. مبدأ شناسى كه توحيدى بوده و از شرك دور باشد مايۀ رستگارى است؛
«قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ تُفْلِحُوا» و آن كس كه سبب اين رستگارى است، شايستۀ حمد و ستايش است و او خداوند تبارك و تعالى است و كسيكه واسطه در اين فيض است كه معارف را از حق گرفته و به خلق برساند پيامبر است كه قابل مدح و ستايش است.
بههرحال، اين فراز از «زيارت» اين معرفت را مىآموزد كه چون پيامبر واسطۀ فيض الهى است و ما مبدأ فيض؛ يعنى خداوند را «حمد» مىكنيم و در واقع حق تعالى است كه ما را از چنگال شرك و ضلالت نجات داده است، ولى خود اين وساطت و طريق فيض شدن نيز قابل ستايش است و پيامبر را هم كه مجراى فيض الهى گشته، مىستاييم و خود اين جمله آموزش توحيد است كه واسطه را نبينيم و فقط خداوند ديده شود ولكن غفلت از وسايط نيز نبايد باشد.
* «عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ. . .»
چون خداوند پيامبر را در قرآن «عبد» خوانده، ما نيز مجازيم كه او را به چنين وصفى توصيف كنيم و گرنه او «سيدالبشر» و «سيد الكونين» است و گفتهاند مؤمنان را هيچ نام بزرگتر و تمامتر از عبوديت نيست، چون در شريفترين اوقات او در دنيا، فرمود: ( سُبْحانَ الَّذِى أَسْرى بِعَبْدِهِ) ؛ 1«منزّه است خدايى كه بندۀ خود را. . .» . ( فَأَوْحَى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحَى) ؛ 2«خداوند به بندۀ خود هرچه بايد وحى كند وحى كرد.» و اگر نامى بزرگتر از عبوديت بود، آن حضرت را به آن خواندى. 3
و عبد كسى است كه حق با تمام اسما براى او متجلّى شود. پس در تمام بندگان خدا بلند مرتبه و عالى مقامتر از او نباشد؛ زيرا تحقق در اسم اعظم پيدا كرده و متصف به جميع صفات شده است و براى اين ويژگى است كه پيامبر را به اين اسم خواندهاند؛ (عبد الله) . در