52
وضعيت سياسى مدينه پيش از واقعۀ حره
بنا به گفتۀ منابع تاريخى، مردم حجاز به «بوبكرى» و «عُمَرى» مشهور بوده و شاميان به «اموىگرى» گرايش داشتهاند و مناطقى چون عراق پيروان «تشيع» بودند. بديهى است چنين خصيصههايى در ميان مردم حجاز و به ويژه مردم مدينه، مانع از مقبوليت آنها نزد بنى اميه بود و بالعكس. افزون بر اين، مردم مدينه كه تركيبى بودند از مهاجر و انصار و بذل و بخشش عمر را در ميان خود ديده بودند، اكنون شاهد برخورد معاويه و فرزند او در بردن صوافى اموالاند! معلوم است كه نمىتوانند از امويان راضى باشند. 1
از سويى، بنى اميه از مردم مدينه - كه در قتل عثمان شريك بودند - دل خوشى نداشتند و در مقابل، مردم مدينه نيز از بنىاميه - كه برخلاف خليفۀ دوم به آنها توجه نشان نمىدادند - راضى نبودند. بنابراين، ظهور ابن زبير در صحنۀ سياسى و ضعف بنى اميه در حجاز پس از واقعه كربلا، زمينۀ شورش مردم مدينه را فراهم كرد.
يزيد در آغاز كوشيد به وسيلۀ افرادى مانند عبدالله بن جعفر و نعمانبن بشير، مردم مدينه را آرام و به اطاعت از خود دعوت كند، اما مردم نپذيرفتند و به دنبال آن، به فرماندهى عبداللهبن حنظلة غسيل الملائكه، در شورش و حركتى، جماعت بنى اميه را كه به حدود هزار نفر مىرسيدند، در خانۀ مروانبن حكم به محاصره در آورده و با خفت و خوارى از شهر بيرون راندند.
در اين گير و دار، مروان نزد عبدالله بن عمر رفت و از او خواست تا خانواده وى را نزد خود نگهدارد، عبد الله نپذيرفت. مروان چون از حمايت او مأيوس شد پناه به على بن الحسين (عليهم السلام) برد و گفت من خويشاوند تو هستم، مىخواهم كه خانوادۀ من با خانوادۀ تو باشد.
على بن الحسين (عليهم السلام) با بزرگوارى خاص خود، خواهش او را قبول فرمود و كسان مروان را همراه با زن و فرزند خود به ينبع فرستاد و مروان هميشه از اين كرامت سپاسگزار بود.
اينكه طبرى نوشته است على بن الحسين (عليهم السلام) با مروان دوستى قديمى داشت، پايه و