17سعى ميان صفا و مروه، همانند رفت و آمد شخص برآستان ملوك است براى اظهار خلوص در خدمت و به اميد شمول رحمت.63
آرى «طواف و سعى، بدان ماند كه بيچارگان به درگاه ملوك شوند، و گردِ كوشك مَلِك همى گردند، تا فرصت يابند كه حاجت خويش را عرضه كنند و در ميان همى شوند و همى آيند و كسى را مىجويند كه ايشان را شفاعت كند و اميد مىدارند كه مگر ناگاه چشم مَلِك برايشان افتد و به ايشان نظرى كند و ميان صفا و مروه بر مثال آن ميدان است.»64
9. وقوف عرفات و مشعر
در عرفات، ازدحام جمعيت و سرو صدا و رنگها و زبانها و مذاهب مختلف بسيار چشمگير است. پيروان هر مذهبى از پيشوايان خود پيروى مىكنند. گويى صحراى عرفات صحراى محشر است و گويى امتهاى مختلف، پيامبران و امامان خود را دنبال مىكنند تا از شفاعت آنها برخوردار شوند و همگى در حالت بيم و اميد به سر مىبرند.
بنابراين، حاجى با مجسم كردن عرصۀ مخوف محشر، بايد حالت تضرّع و ابتهال پيدا كند تا در زمرۀ اهل رحمت قرار گيرد و اميد به قبول طاعات و عبادات در دلش تقويت شود.
عرفات، موقفى شريف و محل نزول رحمت است. اين موقف، خالى از ابدال و اوتاد و بندگان وارسته و صالحان و صاحب دلان نيست.
اگر همتها هماهنگ و دلها متضرّع و دستها به درگاه حق بلند و گردنها كشيده و ديدهها به سوى آسمان خيره گردد، آرزوها برآورده و رحمت نازل مىشود و نبايد بدگمان بود؛ چرا كه گفتهاند: بزرگترين گناه آن است كه انسان در عرفات حضور يابد و گمان كند كه آمرزيده نشده است. همين كه عدهاى از وارستگان در جمع حاجيان حضور دارند، بزرگترين امتياز است و مىتوان گفت: سرّ حج همين است و به همين جهت است كه پيامبر اعظم (ص) فرموده است: «الحَجُّ عَرَفَةٌ» .
اگر در آن سرزمين صفا و معرفت و در آن ديار وفا و قربت، همۀ دلها يكى شود و كاروانى بىچند و چون از دلها متوجه حق گردد، محال است كه بندگان از فيض رحمت حق محروم شوند.
در مشعر، حالتى ديگر فرا مىرسد. اينجا مولا به بنده توجه مىكند؛ چرا كه او را در حرم خود مىپذيرد. مگر نه اين است كه عرفات، حرم نيست و مشعر حرم است؟
آنگاه كه حاجى در عرفات بود، از حرم امن الهى طرد شده بود. اكنون كه به مشعر آمده، مولا در حرم خويش پذيراى قدوم او شده است و چه لطفى از اين بالاتر و چه بنده نوازى از اين برتر!
اهل سنت، وقوف در مشعر را واجب نمىدانند! چرا؟ !
مگر نه، در اينجا نسيم رحمت مىوزد و بندۀ سرگشته اذن مىيابد كه وارد حرم دوست شود و در آنجا لحظاتى بياسايد و در آن فضاى معنوى، زير آسمان پرستاره، در دل شب به تهجّد پردازد و فضاى دل و جان را از غير خدا تهى گرداند؟ !65
غزالى، نه تنها در «احياء العلوم» ، بلكه در «كيمياى سعادت» خويش هم از كيمياى مشعر صرف نظر كرده و دربارۀ عرفه گفته است: «اما وقوف به عرفه و اجتماع اصناف خلق از اطراف عالم و دعا كردن ايشان به زبانهاى مختلف، به عرصات قيامت ماند كه همۀ خلايق جمع شده باشند و هر كسى به خويشتن مشغول و متحير ميان ردّ و قبول.»66