17الف) مراد از زمين سفلى، طبقات زيرين و تحتانى زمين است كه انسان و ديگر موجودات درآن زندگى مىكنند و آن، زمينِ عليا است. طبق اين تفسير، روايت ناظر به قامت سفلىِ كعبه است و به قامت عليايى آن؛ يعنى از زمين عليا تا آسمان اشارهاى ندارد. قرينهاى كه اين احتمال را تقويت مىكند واژۀ «اساس» در روايت است. «اساس» ظهور در ريشه و بنيان دارد و دليل بر اين است كه از هفتمين طبقۀ زيرين زمين تا طبقۀ بالا، جزو كعبه است و بر الحاق فضا و بالاى كعبه به كعبه دلالت نمىكند.27
در اين صورت روايت از موضوع بحث ما خارج است. چون به طبقات زيرين و سفلاى كعبه اشاره دارد و ما اكنون درصدد اثبات فضاى بالاى كعبه و الحاق آن به كعبه هستيم و مىخواهيم حكم طواف بر فضاى مجازى كعبه را به دست آوريم.
ب) مراد از «زمين سفلى» ، زمينى است كه ما برآن قرارگرفتهايم و مراد از «زمين عليا» آسمان تا طبقه هفتم است و اين تعبيرى كنايى است از امتدادكعبه درجهت فوقانىِ آن. در اين صورت اساس و پايۀ كعبه، از زمين تا آسمان هفتم امتداد دارد و محدود به خانهاى نيست كه به دست ابراهيم خليل ساخته شد. بنا براين، همانطوركه طواف برگِرد خانه صحيح است، برفضاى خانه نيز صحيح مىباشد؛ زيرا فضاى كعبه ملحق به خودكعبه است. دليل بر اين احتمال، روايت امام كاظم (ع) است.
امام كاظم (ع) در ذيل آيۀ شريفۀ اللهُ الَّذى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُن. . . 28 هفت آسمان وهفت زمين را تشريح مىكند كه مىتواند تفسيرى بر روايت صدوق باشد وآن را از اجمال و ابهام بيرون آورد.
عياشى به سند خود، از حسين بن خالد، از حضرت ابو الحسن (امام كاظم7) روايت مىكند كه: آن حضرت كف دست چپش را گشود و سپس دست راست را بر آن نهاد و فرمود:
«هَذِهِ أَرْضُ الدُّنْيَا، وَ السَّمَاءُ الدُّنْيَا عَلَيْهَا فَوْقَهَا قُبَّۀٌ، وَ الأَرْضُ الثَّانِيَۀُ فَوْقَ السَّمَاءِ الدُّنْيَا، وَ السَّمَاءُ الثَّانِيَۀُ فَوْقَهَا قُبَّۀٌ، وَ الأَرْضُ الثَّالِثَۀُ فَوْقَ السَّمَاءِ الثَّانِيَۀِ، وَ السَّمَاءُ الثَّالِثَۀُ فَوْقَهَا قُبَّۀٌ. . . وَ الأَرْضُ السَّابِعَۀُ فَوْقَ السَّمَاءِ السَّادِسَۀِ وَ السَّمَاءُ السَّابِعَۀُ فَوْقَهَا قُبَّۀٌ. وَ عَرْشُ الرَّحْمَنِ - تَبَارَكَ وَ تَعَالَى - فَوْقَ السَّمَاءِ السَّابِعَۀِ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُن. . . »29
«اين (دست چپ) ، به منزلۀ زمين دنيا است وآسمان دنيا، گنبدوار برآن قرار گرفته است. زمين دوم، بالاى آسمان دنيا واقع شده و آسمان دوم همانند گنبد برفراز آن مىباشد. زمين سوّم بالاى آسمان دوم است و آسمان سوم چون گنبد بر روى آن واقع شده است. . . و زمين هفتم بر فراز آسمان ششم است و آسمان هفتم به مانند گنبد بر بالاى آن قرار دارد و عرش خداى رحمان بالاى آسمان هفتم مىباشد. واين است تفسير فرمودۀ خداوند: خداست آنكه هفت آسمان را خلق كرد و زمين را همانند آنها آفريد.»
باتوجه به اين روايت، مفهوم «أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الأَرْضِ السَّابِعَۀِ السُّفْلَى إِلَى الأَرْضِ السَّابِعَۀِ الْعُلْيَا»30 چنين مى شود: «ريشۀ خانۀ خدا از زمين هفتم سفلى، زمينى كه ما درآن زندگى مىكنيم تا زمين هفتم عليا، زمين آسمان هفتم، امتداد دارد.»
بنابراين، با ضميمۀ روايت امام كاظم (ع) به روايت صدوق، به عنوان تفسيرى ازآن، نتيجه مىگيريم كه كعبه از زمين تا آسمان هفتم امتداد دارد و در اين صورت، فضاى بالاى كعبه، حكم كعبه را پيدا مىكند.
سند روايت
اشكالى كه ممكن است استدلال به روايت را تضعيف كند، مرسله بودن آن است.
در اينجا اين پرسش مطرح است كه: آيا روايات مرسلهاى كه شيخ صدوق نقل كرده، معتبر است؟
آيت الله سبحانى پژوهشى در روايات مرسلۀ شيخ صدوق كردهاند كه با مرور آن، مىتوان به پاسخ اين پرسش دست يافت:
الف) عدهاى مراسيل شيخ را مطلقا حجت مىدانند؛ مانند سيد بحرالعلوم و بهاء الدين عاملى، شارح فقيه كه شيخ صدوق را عادل و خبر عادل را حجّت مىداند. سليمان بحرانى نيز مىگويد: جمعى از اصحاب، مراسيل صدوق را توصيف به صحت مىكنند؛ مانند علاّمه (در كتاب مختلف) ، شهيد (در شرح ارشاد) و محقق داماد.
ب) برخى نيز حجّيت مراسيل شيخ را مشروط مىدانند و مىگويند: اگر اسناد ساقط شده عادل بودهاند، روايت حجت است و الا حجت نيست. ولى اسناد ساقط شده نزد شيخ صدوق عادل بوده اند.31