53و پرسيد: كجا مىروى؟ گفت: با آنان قرارى دارم. نائله برادر رضاعى من است، اگر مىدانست خوابم بيدارم نمىكرد و با دست خود جامهاش را گرفت و رفت.» 1پس از ساعتى گفتگو، آن چهار تن به كعب اطمينان دادند كه همراه او خواهند بود و از وى خواستند كه با هم، براى ادامۀ گفتگو به شرح العجور بروند و به راه افتادند. نائله دست به موهاى كعب برد و گفت: چه موهاى زيبا و معطرى دارى؟ كعب گفت: آرى، اين عطر را همه روزه به موهايم مىمالم. بالأخره اطمينان يافت كه مسألهاى نيست و خطرى تهديدش نميكند. ابونائله بار ديگر به موهاى او دست زد و همان سخن را تكرار كرد و باز مسافتى رفتند. دفعۀ سوم، ابونائله دست خود را به موهاى او برده، آن را به چنگ گرفت و محكم به عقب فشار داد و به حارث و ابوعبس گفت: بكشيد دشمن خدا را! آن دو با شمشير به جانش افتادند و شرّش را از سر اسلام و مسلمانان كوتاه كردند.
بدرود حيات و دفن در بقيع
ابوعبس، صحابى پاكباختۀ پيامبر (ص) تا زمان خلافت عثمان در مدينه روزگار گذراند، ليكن متأسفانه نقل چندانى از چگونگى موضع گيرى ها و عقايدش در پس از رحلت پيامبر (ص) در دست نيست، اما قدر مسلّم آن است كه نكوهشى در منابع و مطاوى تاريخى از وى نشده است. در هر حال در سال34 ه-. ق. در دورۀ خلافت عثمان، بدرود حيات گفت و در بقيع دفن گرديد:
«مات أبو عبس فى سنۀ أربع وثلاثين فى خلافۀ عثمان بن عفان وهو بن سبعين سنۀ وصلى عليه عثمان ودفن بالبقيع» 2«ابوعبس، در سال سىو چهارم هجرت، در دورۀ خلافت عثمان از دنيا رفت، در حالى كه هفتاد سال از سن وى گذشته بود. عثمان بر او نماز خواند و در بقيع دفنش كردند.»