9برمىگردد؛ زيرا او رحمت واسعه است؛ وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء . و حمد و ستايش انسان، اعتراف و اظهار و بازگو كردن آنها است؛ اگر ستايش به «علم» اوست؛ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً. اگر به مشيت اوست؛ « خَلَقَ اْلأَشْيَاءَ بِالْمَشِيئَة » ؛ «خداوند پديدهها را به خواست خود آفريد.» و اگر ستايش نور اوست، كه ظاهر است ذاتاً ومظهِر غير است وماهيات؛ اللهُ نُورُالسَّماواتِ وَاْلأَرْضِ و. . .
به هر تقدير، هستى با كمال خود، از فضايل و فواضل غيبِ مكنون خبر مىدهد و اينجا است كه «كلمۀ» او حكايت از سرّ مىكند و آن، حمدى است كه خود را به آن ستوده و فوق «مَا حَمِدَهُ الْحَامِدُون» است «وَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ» وحق حمد تو از حق، آن است كه وجودت حمد او شود؛ يعنى متخلّق به اخلاق الله شوى «وجوداً» ، «صفۀ» و «فضلاً» و شرح فضايل و فواضل او كنى كه تو شرحى، وجودات اشيا شرح شرحاند و در عين اينكه تو حامد و ستايشگرى، او ستايشگر خود است و اگر به اين رسيدى، به حمد كردن اشيا و خداوند رسيدهاى كه فرمود: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِه» . 9
3- تهليل
كلمۀ «لاَ إِلهَ إِلاَّ الله» اصل ذكر است و كلمۀ اخلاص و بقيۀ ذكرها، تبع و دنبالۀ آن مىباشند. كلمهاى كه انسانها با گفتن آن، داخل در اسلام مىشوند و با انكار آن كافر مىگردند.
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» ، برپايۀ گفتار حقِّ - قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله تُفلِحُوا - موجب رستگارى و فلاح بشر است و بر اساس حديث شريف سلسلۀ الذهب، حصن حصين خدا و دژ استوار الهى است و از عذاب اخروى ايمن مىسازد و كلمۀ فرج و گشايش است.
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيم. . .» شعار اسلام وتوحيد است و سيد و سرور اذكار دنيا وآخرت؛ چون همۀ اذكار به آن برمىگردد.
«لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» ذكرى استكه مراتبى دارد وهر مرتبهاش را فايده وبهايىاست دون مرتبۀ ديگر:
1. اگر تنها به زبان گويد و به دل باور نداشته باشد، اين توحيد را نيز حرمتى است كه سعادت اين جهانى بدان حاصل شود؛ يعنى مال و خون وى معصوم و محفوظ باشد و فرزندش ايمن گردد.
2. اگر به طريق تقليد و بىمعرفت و شناختِ حقيقى گويد، توحيدى است كه همۀ عوامِ خلق به آن رسيدهاند و ايمنى هر دو جهان را دارد و گويندۀ آن اهل نجات خواهد بود. اگرچه به كمال سعادت اهل معرفت نرسد.
3. اگر معناى آن را به برهان محقّق و بر آن اقامۀ دليل كند و معرفت حاصل نمايد، از اهل معرفت شده، به كمالِ سعادت مىرسد.
4. اگر اين ذكر را با معرفت بگويد و بدين حالت رسيده باشد كه هيچ معبودى نيست مگر «الله» و هيچ هوايى نداشته باشد جز «الله» و هوا و شهوت در بندِ او شود و مغلوبش باشد، اين ذكر توحيدى، به فرمان حق تعالى، هم زبان قال او باشد و هم زبان حالش و اين توحيد، او را از همۀ بندها بيرون آورده و او را يك صفت ويك همت و يك معبود كند.
5. ذكر را بگويد و به توحيدى رسد كه او را از دست خود و هر آن چه در عالم است رها سازد، بلكه وى را از دست آخرت نيز بيرون كند؛ همانگونه كه از دست دنيا بيرون كرده است و در پيشگاه همت ادراك و عقل او نه نفس و نه هر آن چه در عالم است ونه دنيا و نه آخرت باقى نماند، جز حق تعالى، و خود را فراموشكند و از همه غايب شود و همه از وى غايب شوند و نه وى ماند و نه عالم، حق ماند و بس - قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُم - [بگو خدا و آنها را رها كن]10 حالِ وى است؛ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَه ؛11 «همه چيز فنا پذير است جز ذات او» و هركس طاقت ادراك اين معنا را ندارد.