751. يهوديان، يك واحد نژادى متجانس نيستند.
2. يهوديان، زبان مشتركى ندارند.
3. تنوع عادات و سنن يهود، به نسبت تنوع اجتماعاتى است كه در آن زندگى مىكنند.
4. يهوديان، تاريخ مشترك ندارند.
اين حقيقت از جاهاى مختلف قابل اثبات است؛ از جمله: در قطعنامۀ سال 1885، كنگرۀ يهوديان كه در پتسبورگ اتازونى تشكيل يافت چنين مىخوانيم: «ما يهوديان، خود را به عنوان ملت نمىدانيم؛ فقط قومى دينى هستيم؛ پس، به بازگشت به فلسطين نظرى نداريم و نمىخواهيم هيچ يك از قوانين دولت يهود را زنده كنيم.»
البته اين يهوديان غير از صهيونيستها هستند و تعداد اينان هم كمنيست.
صهيونيستها و نهضت سياسى صهيونيزم با بهرهبردارى متقلّبانه از عواطف مذهبى و بشردوستانه، پس از نخستين كنگره آنان در سال 1897 كوشيد تا براى برقرار كردن رابطه ميان يهوديان و فلسطين، از عامل مذهب سود جويد و آن را تثبيت كند و بعضى از مفسران كتب مقدس عبرى در حد ادّعا چندان پيش رفتند كه گفتند وعدههايى كه در كتب مقدس مندرج است به قوم «يهود» حق استيفاى حاكميت بر فلسطين را به عنوان «ارض موعود» ؛ يعنى سرزمينى كه به آنان نويد داده شده، داده است. در اينجا فرمودۀ شهيد مطهرى را دربارۀ آن جمله از تورات، كه صهيونيستها بدان تمسك مىكنند، همراه با اشكالات آن مىآوريم:
«اين سرزمين را از رود مصر تا شط عظيم فرات به ذريۀ تو وا مىگذاريم.»
1. اين نويد به كليۀ تبار ابراهيم است؛ يعنى مخاطب اين وعده، هميهود باشد (كه از ذريه اسرائيل مىباشند) هم عربها (كه فرزندان اسماعيلاند) .
2. هنگامىكه ابراهيم با خدا پيمان بست كه ختان كند (فصل هفدهم، آيۀ هشتم) تصرف جاودانۀ كنعان به او وعده داده شد، اما اسماعيل نياى عرب، ختنه شد، حال آنكه اسحاق هنوز متولد نشده بود. پس، اگر استدلال صهيونيستها در خور پيروى باشد، فلسطين از طرف خدا، منحصراً به عرب وعده داده شده است.
3. وعدههاى الهى به علت ارتداد قوم يهود، منقطع گرديد.
4. نصوص كتاب مقدس، اسرائيل را به عنوان امت ايمانيان جهانى «اسرائيل متعلق به خدا» مورد خطاب قرار داده است نه به عنوان موجوديتى جغرافيايى يا نژادى و يا سياسى.
امروزكه غرض و منظور صهيونيسم حاصل شده و امور اجتماعى - سياسى آنان بر مبناى اين عواطف به نتيجه رسيده است، عجيب نيست اگر صهيونيسم اعتراف كند كه تمامى مطالبى را كه مدت يك قرن تكرار كردهاست تا تفرقۀ يهود را به وحدت تبديل كند، تجاوز ناروا به حقايق تاريخى و علمى بوده است. داود بن گوريون گفته است: «امرى كه يهوديان را به يكديگر مىپيوندد، دين نيست؛ زيرا جنبش صهيونيسم مشتمل بر عناصر متدين و عناصر بى دين است؛ همچنين رشته پيوند آنان نژاد نيست؛ زيرا پس از اين همه تفرقه، نژاد آنان مخلوط شده است، نيز زبان نيست؛ چه، زبان عبرى در طى قرنها در شرف از ميان رفتن است و بيشتر يهوديان جهان، نه آن زبان را مىدانند، نه به آن سخن مىگويند؛ بلكه رشته پيوند واقعى، ايمان داشتن به بازگشت به اسرائيل است.»
اين اعتراف نشان مىدهد كه بناى حقوق تاريخى صهيونيسم بر افسانه استوار است و نشان از چهرۀ حقيقى صهيونيسم؛ يعنى توسعهطلبى و مستعمرهخواهى است.31
پى نوشت:
1. تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 411