64درجاى ديگر از جابر بن عبدالله نقل مىكند: ترس ما در مورد حملۀ بنوقريظه به زنان و بچههاى مقيم مدينه از قريش بيشتر بود، تا اينكه خداوند گشايشى در آن ايجاد كرد.
خلاصه اينكه قرآن مجيد گواه بر اين است كه عامل اصلى اين جنگ، همان پشتيبانى يهود بنوقريظه از مشركان عرب در جنگ احزاب بوده و علاوه بر اين، اصولاً يهود در مدينه، ستون پنجمى براى دشمنان اسلام محسوب مىشدند، در تبليغات ضدّ اسلامى كوشا بودند و هر فرصت مناسبى كه براى ضربه زدن به مسلمانان پيش مىآمد غنيمتمىشمردند.5
به دنبال نبرد جانانۀ اميرمؤمنان، على (ص) با عمرو بن عبد وَدّ و كشته شدن او به دست حضرت و فرار بقيۀ جنگجويان قريش و نيز مذاكرۀ پيامبر (ص) با سران قبيلۀ غَطَفان و ايمان آوردن نُعيم بن مسعود و كمك رسانى او به مسلمانان، به وسيلۀ ايجاد تفرقه در صفوف دشمن، جبهۀ احزاب دچار تزلزل شد و در شب آخر نيز باد شديدى به اذن خداوند متعال وزيدن گرفت و آنان زبونانه فرار را بر قرار ترجيح داده و از اطراف مدينه گريختند. در اين حال، پيامبر و مسلمانان مانده بودند و پيمان شكنان يهود بنوقريظه كه به بدترين شكل ممكن به مسلمانان خيانت نمودند و اگر لطف الهى شامل حال مسلمانان نمىشد، آنان با همراهى احزاب، درخت نوپاى اسلام را ريشه كن مىكردند و همۀ مسلمانان را مىكشتند.
فرداى شبى كه احزاب گريختند، پيامبر (ص) نماز ظهر را در مدينه به جا آورده، به فرمان الهى اعلام كردند: به سوى بنوقريظه حركت مىكنيم و على (ع) را احضار نموده، همچون هميشه، پرچم را تسليم وى كردند.6 شعار مسلمانان در اين جنگ «يَا سَلاَمُ أَسْلِمْهُم» بودهاست.7
پيامبر (ص) به بلال نيز فرمان داد كه به مردم اعلان كند: «لاَ يُصَلِّيَنَّ أحَدٌ العَصْرَ إلاَّ فِي بَنِي قُرَيْظَةَ» 8 گفتهاند وقتى مسلمانان شبانگاه در حضور پيامبر (ص) گرد آمدند، برخى از آنها نماز عصر خود را نخوانده و به آنجا آمده بودند و بعضى ديگر نماز خوانده بودند و اين مطلب را به پيامبر (ص) گفتند، آن حضرت در اين مورد نسبت به هيچكدام خُردهنگرفت.
حضرت على (ع) همراه عدهاى، به محلۀ بنوقريظه رسيدند و پرچم را پاى حصار ايشان برافراشت. آنها وقتى حضرت على (ع) را ديدند، بههمديگر گفتند: «قاتل عمرو آمد» اين جمله را به همديگر مىگفتند و بدين وسيله در دلهايشان رعب افتاد.9
آنها خطر را حتمى دانستند و از درونِ حصارهاى خود دشنام به پيامبر (ص) و همسران آن حضرت مىدادند. پيامبر (ص) هم زره و مغفر خود بر تن نموده و نيزهاى به دست گرفت و سپر برداشت و بر اسب خود سوار شدند و همراه عدهاى از اصحاب حركت نمودند. على (ع) وقتى ديد پيامبر (ص) مىآيد، به همراهان خود فرمود: شما مراقب پرچم باشيد و خود نزد پيامبر رفت تا مانع شنيدن صداى ناسزاى بنىقريظه شود. خطاب به پيامبر گفت: شما جلوتر نرويد. پيامبر فرمود: آنها به من ناسزا مىگويند؟ ! و بعد به سوى بنوقريظه حركت كرده، فرمود: اگر آنها مرا ببينند، ديگر ناسزا نخواهند گفت.
اُسيد بن حضير زودتر از پيامبر (ص) خطاب به بنوقريظه گفت: اى دشمنان خدا، از پاى حصارهاى شما تكان نخواهيم خورد تا همگى از گرسنگى بميريد. اكنون شما همچون روباه در سوراخ هستيد. آنها در حالى كه ترسيده بودند، گفتند: اى پسر حضير، ما در برابر خزرجيان دوستان شماييم. اسيد گفت: ميان ما و شما هيچ عهد و پيمانى نيست. پيامبر (ص) به حصار نزديك شدند و خطاب به بنوقريظه گفتند: «اى برادران بوزينگان و اى بندگان طاغوتها» آنها گفتند: اى ابوالقاسم، تو كه ناسزاگو نبودى! پيامبر از اين سخن آنها ناخودآگاه به خاطر حيا چند گام عقب برداشتند.10 آنگاه پيامبر (ص) به تيراندازان فرمان انداختن تير داد و تيراندازى ميان دو طرف در گرفت و ياران پيامبر به نوبت تيراندازى مىكردند و اين كار پيوسته ادامهداشت و بنوقريظه يقين پيداكردند كه هلاك خواهندشد.