14و سايه را به خدا نسبت دادهاند (ظلّ الله) ؛ چون «عرش» ملك خدا است و آن سرير عظمت و جلال جمال و توليت و قيوميت اوست. و او است «ذوالعرش المجيد»27؛ «صاحب عرش ارجمند» . او است «ربّ العرش العظيم»28؛ «پروردگار عرش بزرگ.» و اوست «ربّ العرش الكريم»29؛ «پروردگار عرش بزرگوار.» همانگونهكه در اين فراز از دعا، سايه هم به عرش نسبت داده شده و هم به خداوند و ابتدا درخواست سايۀ عرش است؛ «أَللَّهُمَّ أَظِلَّنِي فِي ظِلِّ عَرْشِك» . وآنگاه ترقى در التفات و خطاب است كه مىگويد: «يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّكَ» ، كه سايۀ عرش همان سايۀ لطف و عنايت تو است.
معناى سايه عرش
براى سايۀ عرش - كه مورد تقاضاى حاجى در دعاى مسعَى است - سه معنا قابل تصور است:
1. سايه را به معناى حقيقى آن بگيريم؛ يعنى در روز قيامت واقعاً سايهاى وجود دارد كه بر سر اهل قيامت گسترده شده و آنان را از سوز آفتاب وآتش قيامت و حرارت نَفَس خلايق حفظ مىكند.
همچنانكه برخى گفتهاند: در احاديث بسيار آمده است كه زمين قيامت، تمام آتش است، مگر جاى مؤمن كه پرداخت صدقه، زكات و خيرات در دنيا، برايش سايهاى شدهاند و از آتش محافظت مىكنند.30 معلوم مىشود سايۀ حقيقى وجود دارد كه اهل ايمان را از گرما و حرارت خورشيد قيامت حفظ مىكند.
2. ظلّ و سايه، كنايه است از راحتى و نعمت؛ چنانكه عرب مىگويد: «عيشٌ ظليل» ؛ «زندگى خوش و گوارا.» و ظلّ عرش، يعنى سايۀ رحمت و كرامت، نه سايهاى مانع از نور خورشيد.
3. سايه كنايه از اين باشدكه آنان را حفظ مىكند از سختىها و مشكلات و آنان را در كنف حمايت و رعايت خود قرار مىدهد.
اكنون به گونهاى مىتوان ميان اين سه معنا جمع نمود و چنين گفت:
از آنجا كه زمين قيامت از نقرۀ تفتيده است و گرما و تشنگى و ازدحام و تنگىجا و. . . سخت اهل قيامت را آزار مىدهد، سايه به معناى حقيقى باشد كه مؤمنان را از چنين گرمايى بپوشاند و سايه در اينجا همان حمايت و رعايت خداوند است درحق مؤمنان كه آنان را در كنف حمايت خويش (سايۀ عرش) قرار مىدهد و از چنگال مشكلات و سختىهاى قيامت مىرهاند و به نوعى آسايش و تنعم در سايۀ كرامت مىرساند.
پناه گرفتگان در سايۀ عرش خدا
آن كس كه در بلنداى كوه صفا، از خداوند سايۀ عرش را مىخواهد، لازم است بداند كه بايد چه اعمالى در دنيا انجام دهد كه روز قيامت در چنان سايهاى قرار گيرد.
قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص) : «سَبْعَةٌ فِي ظِلِّ عَرْشِ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ:
1. إِمَامٌ عَادِلٌ 2. وَ شَابٌّ نَشَأَ فِي عِبَادَةِ اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - 3. وَ رَجُلٌ تَصَدَّقَ بِيَمِينِهِ فَأَخْفَاهُ عَنْ شِمَالِهِ 4. وَ رَجُلٌ ذَكَرَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِياً فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ 5. وَ رَجُلٌ لَقِيَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ إِنِّي لأُحِبُّكَ فِي اللهِ - عَزَّ وَ جَلَّ - 6. وَ رَجُلٌ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ فِي نِيَّتِهِ أَنْ يَرْجِعَ إِلَيْهِ 7. وَ رَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتَ جَمَالٍ إِلَى نَفْسِهَا فَقَالَ إِنِّي أَخَافُ اللهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ» . 31
«پيامبر خدا (ص) فرمود: هفت گروه، در روزى كه سايهاى جز سايۀ خدا نيست، در پناه عرش خدايند: 1. پيشواى عادل 2. جوانى كه در عبادت و بندگى خدا رشد كند 3. كسى كه با دست راست صدقه دهد و ازدست چپ مخفى بدارد. 4. شخصى كه ياد و ذكر خدا كند و چشمانش از خوف خدا اشك بريزد 5. مردى كه برادر مؤمن خود را ملاقات كند و بگويد من تو را براى خدا دوست دارم 6. كسى كه از مسجد بيرون آيد و در انديشهاش بازگشت به مسجد باشد 7. مردى كه زنِ زيبايى، او را به خود فراخواند و او بگويد من از پروردگار جهانيان مىترسم.»