28اى آمده با دعوت زهرا به مدينه
اى ترك وطن كرده تو را سوز دل اينجاست
همراه تو عطر نفس يوسف زهراست
در هر نفست بوى مناجات مدينهاست
اين فيض بصيرت همه سوغات مدينه است
لحظه به لحظه، به گوش رسيدنِ اشعار با تركيدن بغضها در گلو مصادف مىشد و دستها در شب صاف و فراموش شده بقيع به آسمان روانه مىشد. بىقرارى بىقراران دم به دم افزون مىشد و با. . . بر مى آمد كه:
هم طلب از تو اجابت هم ز تو
ايمنى از تو مهابت هم ز تو
و بدين سان اشك روان، آه سوزان، دل پاك و روح لطيف دردمندان شفا بر سفره وجود هر يك از دعاكنندگان آماده گرديد تا هر يكى با گوشه تبسّم از راز سر به مهر خود در نزد معبود رازگشايى كند. راستى اين چه سرّى است كه در لحظات دعا و آنهم در اين مكان مقدس، دلها آنچنان ظرفيتى مىيابد كه همه را دعا مىگويد. از خود مىگذرد و براى غير دست به دعا مىشود; زيرا دريافته كه دعا براى ديگرى داراى شأن ويژهاى است كه درس عملى آن از خود گذشتن و ايثار است. طنين دلنواز دعا اوج مىگيرد. قارى دعا از تمام زيبايىهاى كلامى و آهنگين با تسلّط كافى بهره مىبرد و يكنواخت و موزون و هماهنگ، راه اوج انديشه را از پله هاى ناپيداى كهكشان معنوى جانها دنبال مىكند. مگر نه اين است كه اين دعا، آن هم در اين مكان مقدس، براى هر زائر تنها يكبار ميسّر خواهد بود. پس اين جان لحظه صعود به بالاترين معراج روحى و دست يافتن به تجربههاى معرفتى پايدار است. گريه و ناله امان نمىدهد. پير و جوان مىگريند. جمعيتى يكدست و همدل، از چهار گوشه سرزمين ايران، گويى دعاى كميل را با حال و هواى ديگرى مىخوانند. كسان زيادى را مىبينى كه ايستاده گريه مىكنند. بعضى بدون داشتن نغمهاى از دعاى كميل آن را همگام با خواننده دعا قرائت مىكنند. بعضىها سر را به زير گرفتهاند اما سينهاى پر گفتگو دارند و برخى ديگر آسمان را مىنگرند نگاهى به گنبد خضراى نبوى و نيم نگاهى به بقيع مىاندازند و دست را به آسمان مىبرند. عجب است كه اينجا كسى نوميد نيست و همه مراد خود را مىطلبند و مىخواهند و البته كه شأن چنين مكانى همين است:
به نااميدى از اين در مرو اميد اين جاست
فزون ز قفل هاى در كليد اينجاست
دعا به پايان مىآيد و ديگر مداح اهل بيت احساسات پاك و عارفانه را بر رشتههاى كلام، همانند پيك آشنا روانه دلهاى حاضران مىكند. آخرين صدا صداى آشناست، صداى جبهه جنگ است. صداى شهيد و شهادت; صدايى كه عطر و بوى كربلا دارد. صداى حاج صادق آهنگران كه خود ياد سالهاى جنگ و دفاع مقدس است. او مى خواند:
مدينه! تو را عقده ها در دل است
اگر چه خداحافظى مشكل است
خداحافظ اى بهترين سرزمين
خداحافظ اى قبر امّ البنين
خداحافظ اى كبريا را حبيب
خداحافظ اى چهار قبر غريب
مدينه بمان در غم دائمت
چه شد كوچههاى بنى هاشمت
خداحافظ اى غرق انجم شده
خداحافظ اى تربت گمشده