7حقيقت برساند و نه فقط بدن را از مكانى به جده و مكه منتقل سازد. حركت بايد حركتِ جوهرى باشد و نه حركت مكانى؛ حركتى باشد كه آدمى را به كمال سوق دهد و روح را تكامل بخشد و آدمى را به كمال برساند. با دست دل استلام حجر نمايد، قلبش در عرفات مقيم گردد و روحش به مشعرِ خدا واصل گردد و سر گوسفند هواى نفس را در قربانگاه ببُرد و شهوات را از خود دور سازد تا متخلِّق به اخلاق ملكوتى گردد و إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ حَنِيفاً 1را از جان بگويد و روى را از همهچيز برگرداند و به خداى فاطر السماوات والأرض رو آورد.
اگر در انجام مراسم حج، به فرض محال، هيچ فايدۀ اجتماعى و سياسى و اقتصادى وجود نداشته باشد، همين مسألۀ تسليم شدنِ انسان در مقابل خدا و در نتيجه ارتقاى معنوى و روحى يافتن و به خدا تقرب جستن، خود برترين چيز است؛ . . . وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ . 2آنچه براى يك مسلمان حايز اهميت است، رضاى خدا و اطاعت از اوست كه اگر حالِ خلوص و تسليم كامل در آدمى پيدا شود، سعادتِ ابدى بهوجود مىآيد:
وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ. . . . 3«چه كسى از حيث بندگى و دين، بهتر است از آنچه كه چهرۀ قلب خود را تسليم خدا كرده و متّصفِ به نكوكارى باشد؟»