37كه ميان آنان و يهود شام بهوجود آمده بود.
درصورتىكه اين مسأله را نپذيريم، بايد بگوييم كه يهود مدينه، بهعلت در اقليت بودنشان در سرزمين گستردۀ عربى، مصلحت خويش را در آن ديدند كه بهعنوان اقليتى كه داراى هيچگونه پشتوانۀ خارجى نيستند، خود را در اين محيط تازه، حتى به مقدار اندك تطبيق دهند تا اينكه در برابر عكسالعمل ساكنان اصلى آن، كه معمولاً با بيگانگان از خود نشان مىدهند، در امان باشند.
اما در مورد روايتى كه اشاره مىكند هجرت يهود به يثرب بر اساس اعتقاد و ايمان آنها به ظهور پيامبرى عرب بوده و در كتابشان نويد آن داده شده است كه اين پيامبر در نقطهاى از اين سرزمين عرب، در دهكدهاى كه نخل 1دارد، ظهور مىكند، و يهود آرزوى ديدار اين پيامبر را داشتند تا از او اطاعت و پيروى كنند، 2ما را بر اين مىدارد كه باور داشته باشيم يهود ايمان داشتنتد كه اين پيامبر به زودى در سرزمين عرب ظهور مىكند و بدون شك - در نظر آنان - اين پيامبر عرب بوده و يا حداقل به زبان عربى سخن مىگويد. از اين رو، آنان خود را آمادۀ پذيرش او كرده و فرزندان خود را با عادات و تقاليد عرب آشنا مىساختند تا اينكه بتوانند نزد پيامبر موعود، مقام و مرتبتى داشته باشند. اين نرمخويى، دور از ويژگىهاى يهود به شمار مىآيد. دستبرداشتن از سنتهاى خود و آميزش با جنس غيريهود، مواردى است كه ما را بر اين اعتقاد قرار مىدهد كه بنوقريظه و