14جمعيت را، بيضاوى نيز باز گفته است.»
ابو السعود هم، در تفسير خود، تقريباً همان مطلب را نوشته و سخن وى چنين است: 1«فاذا أفضتم من عرفات: اى دفعتم منها بكثرة. مِنْ أفضت الماء: إذا صببته بكثرة» .
فاضل مِقداد هم نوشته است: 2«الإفاضة: الدفع بكثرة من إفاضة الماء وهو صبّه بكثرة» .
و اصل جمله «أفَضْتُم أنْفُسَكُم» بوده؛ يعنى مفعولِ فعل حذف شده است. وى مىافزايد:
«عرفات، 3نام سرزمينى است و به صيغۀ جمع آمده و مفردِ آن، عرفه است؛ همچون اذرعات 4و قِنِّسرين 5كه به صيغۀ جمع آمده و در واقع مُلحقِ به جمع مىباشد و مفرد، منظور نظر است.»
وقوف در عرفات در روز عرفه، از واجبات است و ركنِ حج به شمار مىآيد و با ترك آن، حج باطل مىشود؛ زيرا به گفتۀ پيامبرخدا (ص) : «الحجّ عرفَةُ.» 6قرآنكريم نيز وقوف به عرفه را از فرايض حج دانسته و درآيۀ بعد از آيۀ مزبور، گفته است: ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ 7كه «افيضوا» به صيغۀ امرى بيان شده با حرف عطف «ثُمَّ» كه بر تَراخى دلالت مىكند و مستلزم وجود در آن مكان و وقوف در آن سرزمين است؛ 8يعنى از همانجا كه مردم كوچ مىكنند (از عرفات به مشعر و از مشعر به سرزمين منا) كوچ كنيد.
اين آيه، در واقع يك عادتِ جاهلى را نفىِ كرده است؛ زيرا در جاهليت، اشراف در مسيرى اختصاصى، كنار از بستر رودى كه مردم در آن به سوى مشعر جارى بودند و در حركت، حركت مىكردند ولى اسلام دستور داد كه أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ ؛ يعنى از همانجا كه خلق در حركت هستند، شما هم حركت كنيد؛ يعنى همۀ مسلمانها بايد در عرفات وقوف كنند و سپس به سوى مشعر بيايند و از آنجا به سوى منا كوچ نمايند.
مىدانيم كه حرف عطفِ «ثُمّ» براى تراخىِ زمانى است و ترتيب را مىفهماند؛ يعنى تراخىِ زمانى، بَيْن الإفاضتين و مىدانيم كه «افاضه» به معناى حركت بعدالوقوف است.
اين دستور، بريكى ديگر از عادات قريشيان، كه خود را سرپرستان كعبه مىشمردند و فرزندان ابراهيم و براى ديگر عربها، مقام و مرتبتى قائل نبودند و آنان را به چيزى نمىشمردند، خطّ بطلان كشيد.
قريشيان در عرفات وقوف نمىكردند؛ زيرا وقوف به عرفات را از محيط حرم بيرون مىدانستند و انجام نمىدادند ولى قرآن دستور داد كه بايد در مراسمِ حج، يكنواختى و هماهنگى وجود داشته باشد و مسلمانان همه در يكجا وقوف كنند و پس از وقوفِ در عرفات، همگى به سوى مَشعر بيايند و از مشعر به سوى منا، كوچ كنند.
اسلام خواسته است بدين وسيله با اين دستور، انسانها را از خود برتربينى و افكار و خيالاتِ واهى بركنار دارد و با قريشيان كه به نَسَبِ خود مىباليدند و با مردم ديگر قبايل در يكجا، گِرد نمىآمدند، مبارزه كند، اين بود كه دستور ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ