75سر آن بوده كه مىتوانسته به نوعى در حرمين هم اعمال نفوذ كند. بنابراين، اخبار حج هم، بر محور همين چهار مركز بود.
حجاج ديگر مناطق در غرب، (مانند مغربىها، الجزايرى ها و. . .) و همينطور در شرق (مانند شهرهاى ايران) در حاشيه بودند. طبعاً منهاى اين كتاب، بخشى از اطلاعات مربوط را مىتوان در كتابهاى مسالك و ممالك و نيز در شرح حال بسيارى از رجال، علما و محدّثان آن دوره بهدست آورد. توجه داريم كه در طول قرون، و به عبارتى تا قرن هشتم، و حتى مدتها بعد از آن، براى اعراب يا بهطور كلى غير ايرانىها، از ايران به عنوان ايران ياد نمىشد بلكه براى نمونه از حجاج خراسان و ماوراءالنهر و. . . سخن به ميان مىآمد. به خصوص تعبير «خراسان» يا «الركب الخراسانى» (1/341) . گويى در يك دورۀ طولانى، اشاره به حجاج شرق بوده است.
مثلاً در اين عبارت: «لم يحجّ إلى مكّة أحد من العراق و لا من خراسان، خوفا من القرمطى» (1/319) . ياد از «جماعة السمرقنديين» در برخى از اخبار حج (1/340) ، مىتواند اشاره به اين باشد كه به هر حال در كاروان، همشهرىها يكجا بوده و نامى هم براى خود داشتهاند. نقل ديگرى چنان است كه مؤلف در امر حج، اصفهان را هم از بلاد خراسان مىداند. وى مىنويسد:
يكى از زنانى كه در سال 579 به حج آمد، «ابنة الدقوسى صاحب اصبهان من بلاد خراسان» بود (1/360) .
جزيرى ضمن بيان فاصلۀ شهرها تا مكه، از بسيارى از شهرهاى ايرانى و نيز شهرهاى موجود در خراسان ياد مىكند.
وى البته در شرح منازل راه، تنها راههاى معيّنى؛ چون راه شام و مصر به حجاز و يا راه عراق به حجاز را به صورت جزئى و مرحله به مرحله شرح مىدهد، اما در بحث از فواصل، فاصلۀ شهرهاى مختلف تا مكه، از جملۀ اصهفان (313 فرسخ) ، توريز (تبريز، 360 فرسخ) ، هرات (448 فرسخ) ، بلخ (530 فرسخ) ، مرو شاهجان (433 فرسخ) ، غزنه (579 فرسخ) ، هرمز (690 فرسخ) ، كابل (547 فرسخ) ، دهلى (1073 فرسخ) ، فرغانه (590 فرسخ) و ترمذ (532 فرسخ) را مىنويسد (2/49) .
حجاج ايرانى همراه حجاج عراقى
كاروان حج عراقى، در مقابل آنچه كه از آن به عنوان كاروان حجّ شامى و مصرى ياد مىشود، شامل تمامى حجاجىبودهكه از نواحى شرقاسلامى بهحج مىآمدند. اما