74المحقّق البليغ الأوحد قطب الملة و الدين النهروالي المكي الحنفي. . .» (1/150) . و جاى ديگر: «و كتب إلى صاحبنا الشيخ العلامة القطب النهروالي مفتي مكة» (1/645، 646) . البته نقلهاى شفاهى، منحصر به آنچه از نهروالى نقل مىكند نيست، بلكه موارد ديگر هم وجود دارد (1/154) .
اطلاعاتوى دربارۀ حوادث دوران حياتش؛ يعنىرخدادهاى بين940 - 977 مفصلتر و دقيقتر از بخشهاى ديگر كتاب است.
گزارش وى از برخى از راهها يا شهرهاى طول مسير هم شفاهى است. براى مثال، در بارۀ ينبع اشاره مىكند كه در حال حاضر، قاضى آنجا، رفيق ما برهانالدين ابراهيمبن يحيى شافعىاست. سپس مىافزايد: تا آنجا كه بر من آشكار شد، به جز وى و خانوادهاش در اين قريه شافعى سنى وجود ندارد. غالب اهالى قراى حجاز، مذهب زيديه داشته و خون شافعيان را مباح مىدانند (2/162) . وى بركات پدر ابو نمى دوم را در پيرى ديده بوده و او را وصف مىكند و بعد هم شرحى در بارۀ ابو نمى، فرزندش احمد و سپس حسن به دست مىدهد و حتى مطلبى شفاهى از حسن، در سفرش به قاهره نقل مىكند (2/230، 240) .
وى حتى مستقيم ازخود ابو نمى هم اخبارى نقل كرده است: «فلقد أخبرني السيد الشريف أبونمي بن بركات أمير مكة. . .» (1/585)
سهم ايران در كتاب
اين كتاب كه ويژۀ اخبار حج است، سهم بسيار ناچيزى از آن به ايران اختصاص دارد و اخبارى كه بهطور كلى و معمولاً با تعبير عجم و نام برخى از شهرهاى ايران آمده، در حدّ انتظار نيست. با اين حال، جسته و گريخته مطالبى دارد كه گرچه بسيار اندك است، اما مىتواند گوشهاى از مسائل حجگزارى ايران را نشان دهد.
روشن است كه حج رفتن ايرانيان، بخشى از زندگى مذهبى آنان از همان قرون نخستين اسلامى بوده است. اما اين جماعت، هميشه جزئى كوچك از محمل عراق بوده و به همين دليل، نمودى را براى حضور در يك تاريخ عمومى از حج نداشته است. در طول قرون، چهار محمل اعزام مىشد؛ محمل عراق، شام، مصر و يمن (1/250) . داشتن محمل، نشانهاى از كثرت حجاج يك ديار و مهمتر از آن، حضور يك دولت قوى و با نفوذ در پشت