8
مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ . 1از اين آيه بهدست مىآيد كه اولاً:
ملكوت با علوم حسّى و عادى حاصل نمىشود بلكه رؤيت و بصيرت قلبى لازم دارد ثانياً: اگر كسى به رؤيت ملكوت نايل شد، نتيجۀ آن، حصول يقين و علمى است كه در آن هيچگونه شك و ريبى نباشد. اين رؤيت براى پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله هم حاصل شد اما در مدارج بالاتر؛ 2سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا . 3ملكوت، همان ملك است و خدا مالك اصلى است. قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ 4يا للّٰهِِ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ . 5علت مالك بودن او خالق بودن است. لذا خدا مالك است؛ چون او خالق است؛ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ. . . الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقاً . 6از مجموع آيات به دست مىآيد كه ما سوا انتصاب به او دارد و تنها از اين حيث مملوك اوست و اگر انسانى اين حيثيت يعنى حيثيت انتصاب ما سوا به او را ديد، به ملكوت جهان هستى نائل شده است و مىدانيم كه جهان هستى حيثيتى جز اين ندارد، اگر انسان ما سوا را اينگونه نبيند؛ يعنى عناصر هستى را مستقل بنگرد، اين نگاه واقعى نيست و اين نگاه دنيوى است و روزى كذب اين نگاه روشن خواهد شد؛ يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ . 7بنابراين، ملكوت عرشى، همان كلمۀ «كُنْ» است و همان جهت انتصاب ما سوا به اوست. كه اگر انسانى به آن نايل شود، به توحيد محض و تدبير ربوبى نايل خواهد شد. 8حاصل آنكه ملكوت جهان، باطن جهان است.
دو) دستۀ ديگر، آيات مربوط به وجه است. برخى از آيات وجه، اشاره به وجه اللّٰه دارد؛ كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ . 9اين آيه داراى مضمونى قريب به آيۀ ديگر است؛ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ . 10در آيۀ نخست، «فنا» را به هركس كه روى زمين است نسبت داده، اما در آيۀ دوم تعميم داده و هلاكت و فنا را شامل هر شىء دانسته است و در نقطۀ مقابل، بقا را تنها به وجه اللّٰه نسبت داده است. با توجه به دو تعبير «فَانٍ» و «هَالِكٌ» كه شامل زمان حال هم مىشود، به دست مىآيد كه هر چيز و هركس اگر وجهاللّٰه نباشد، الآن هم حكم هلاكت بر او جارى است. وجه هر كس، بُعدى از او است كه با آن، با ديگران مواجه مىشود. لذا به بخش مقدم سر، «وجه» گفته مىشود؛ چون انسان با آن، با