46
بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا. 1
«پروردگار تو از پشت بنى آدم، فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفت و پرسيد آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى.»
گفتهاند كه اين آيه ياد آور ميثاقى است كه خداوند از فرزندان آدم گرفته، به «ربوبيت» خويش و اين آيه از دقيقترين آيات قرآنى از جهت معنا و شگفتترين آيات از جهت نظم است. 2ولذا مباحث پيرامون اين آيه بسيار است ولى آنچه از آن در رابطه با بحث ما مىتواند مطرح باشد اين است كه معناى جملۀ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ. . . اين است: گرفتن چيزى از چيزى موجب انفصال و جدايى «شيء» مأخوذ و گرفته شده از «شيء مأخوذ منه» واصل مىشود.
بگونهاى كه «شيء» گرفته شده مستقل مىشود و معنى اين جمله چنين مىشود: كه برخى بنىآدم را از برخى مىگيريم و از آن جدا مىكنيم و نوع جدا كردن از «ظهور» آنان است كه برخى ماده را از آن مىگيريم؛ بهگونهاى كه نه از ماده اصل و مايه آن چيزى از صورتش كاسته مىشود و نه از تماميت و كمال مادى آن چيزى مىكاهد و سپس جزء جدا شده كامل مىشود و به صورت تمام و مستقل از اصل خود باقى مىماند.
بنابراين، فرزند از پشت پدر و مادر گرفته مىشود پس از آنكه جزء آنان بود و پس از آن تمام و كامل مىشود و مستقل از والدين مىگردد و بر همين سبك و سياق انسانهاى بعدى گرفته مىشود.
. . . وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ. . . سپس آنان را بر خويشتن گواه گرفت؛ يعنى حقيقت نفسشان را به آنان نشان داد تا اينكه عهدهدار شوند آنچه را كه بايد به عهده بگيرند، كه هرگاه باز خواست شدند، بتوانند پاسخ دهند و آنچه مردم بر آن گواه گرفته شدند و تعهّد به پاسخگويى پيدا كردند، عبارت از «شهادت به ربوبيت حق» است و انسان هر چند پير و فرسوده شود و ابزار و اسباب غرور و فريب او را مغرور كند و به هواى نفس بكشاند به آنجا نمىرسد كه انكار كند صاحب اختيار و مالك خويش نيست و در ادارۀ خود استقلال ندارد.
چون اگر مالك خويش بود، خود را از آنچه ناخوشايند است، از مرگ و ديگر رنجهاى حيات و سختىها، باز مىداشت و اگر در ادارۀ خويش استقلال مىداشت، نيازى نمىديد كه در مقابل اسباب طبيعى و امور سودمند، خضوع و فروتنى كند، با اينكه آن اسباب و امور نيز