12چهار) در برخى آيات سخن از اَكل نار و خوردن آتش است؛ إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً . 1قرآن با صراحت اعمال برخى را «اَكل نار» مىشمارد. اين تعبير مَجاز نيست و ظاهر آن اشاره به واقعيت اين عمل دارد كه براى واقعيت انسان حاصل است؛ يعنى واقعاً انسانى كه چنين عملى را از روى ظلم انجام دهد، در «باطن» خود آتش خورده است. 2و در جاى ديگر اشاره به مطلع آتش مىكند و مىفرمايد:
زادگاه آتش جايى جز قلب و باطن انسان نيست؛ نَارُ اللّٰهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ. . . . 3
اين دسته از آيات هم بيانگر اين واقعيت مهم است كه هم انسان و هم اعمال او داراى ظاهر و باطنى است. ظاهر انسان ممكن است عملى انجام دهد ولى باطن عمل در باطن انسان مىماند و زمانى ظهور خواهد كرد و ظهور اين واقعيت ظهور قيامت است؛ يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ . 4در قرآن مىفرمايد: ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ . 5يا در جاى ديگر فرمود: وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ . 6از اين دو آيه به دست مىآيد كه كار سوء و گناه، ظاهرى دارد و باطنى. نه اينكه كارهاى بد دو قسم است؛ ظاهرى و باطنى. به تعبير ديگر، در اين دسته از آيات، سخن از ظاهر و باطن فواحش و اثم است، نه اينكه سخن از فواحش و اثم ظاهرى و باطنى باشد، لذا هر گناهى ظاهرى دارد و باطنى و اگر هر معصيتى ظاهر و باطن دارد، هر عمل صالحى هم اينگونه است. 7لذا تمامى اعمال انسان ظاهرى دارد كه با ظاهر دنيوى انسان در تماس است و باطنى كه با باطن و با قلب آدمى مرتبط است و اين مسأله همان تجسّم عمل مىباشد.
باطن قرآن
قرآن داراى دو مقاماست؛ ظاهر و باطن. اين مطلب ازآيات گوناگون قابل استنباط است.
يك) دستهاى از آيات نشان مىدهد كه قرآن مقام تفصيل دارد و قبل از آن، داراى مقام اجمال است. در اول سورۀ هود آمده است؛ الر، كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ . 8مراد از كتاب همين قرآنى است كه در دست ماست. نكتۀ مهم اينكه در اين آيه مقابلهاى ميان مقام احكام و مقام تفصيل حاصل شده است و ميان اين دو مقام با لفظ «ثُمَّ»