19يكى از عرفاى بزرگ به نام محمدبن اسماعيل «خير النّساج» كه از بزرگان مشايخ در خدمتگزارى به بندگان خدا تا آنجا پيش رفت كه در ميان راه حج، شخصى او را به بندگى گرفت و سالها به خدمت وا داشت و او آن را پيش آمدى خدايى دانست و خلاف آن رفتار نكرد. كشف المحجوب دربارۀ او مىگويد:
«وى را خير النساج از آن خوانند كه چون وى از مولودگاه خود به سامره برفت به قصد حج، گذرش به كوفه بود، به دروازۀ كوفه خربانى [ خزبافى ] وى را بگرفت كه تو بندۀ منى و «خير» نامى. وى آن از حق ديد و وى را خلاف نكرد و سالهاى بسيار كار وى مىكرد و هرگاه كه وى را گفتى يا خير! وى گفت لبّيك، تا مرد از كردۀ خود پشيمان گشت. وى را گفت برو كه من غلط كرده بودم و تو، نه بندۀ منى. برفت و به مكه شد و بدان درجه رسيد كه جنيد گفت: «خير، خيرنا» (خير، بهترينِ ماست) دوستتر آن داشتى كه وى را خير خواندندى. گفت روا نباشد كه مردى مسلمان مرا نامى نهاده باشد و من آن را بگردانم. . .» 1پىنوشتها