14
أسايل عن سُلمى فهل من مُخبِّر
فضيلبن عياض 1گويد (رح) : جوانى ديدم اندر موقف، خاموش استاده و سر فرو افكنده، همۀ خلق اندر دعا بودند و وى خاموش مىبود. گفتم: اى جوان، تو نيز چرا دعايى نكنى؟ گفت: مرا وحشتى افتاده است، وقتى كه داشتم از من فوت شد، هيچ روىِ دعا كردنم ندارد.
گفتم: دعا كن تا خداى تعالى به بركت اين جَمع تو را به سر مراد تو رساند. گفت: خواست كه دست بردارد و دعا كند، نعرهاى از وى جدا شد و جان با آن نعره از وى جدا شد.
ذوالنون مصرى گويد (رح) : كه جوانى به منا ساكن نشسته و همۀ خلق به قربانها مشغول، من اندر وى نگاه كردم تا چه كند و كيست. گفت: بار خدايا! همۀ خلق به قربانها مشغولاند و من مىخواهم تا نفس خود را قربان كنم اندر حضرت تو، از من بپذير. اين بگفت و با انگشت سبّابه به گلو اشارت كرد و بيفتاد، چون نيكو نگاه كردم مرده بود!
پس حجها بر دو گونه بود؛ يكى اندر غيبت و ديگر اندر حضور. آنكه اندر مكّه در غيبت باشد، چنان بود كه اندر خانۀ خود، از آنك غيبتى از غيبتى اوليتر نيست و آنك اندر خانۀ خود حاضر بود، چنان بود كه به مكّه حاضر بود، از آنك حضرتى از حضرتى اوليتر نيست. پس حجّ مجاهدتى مر كشف مشاهدت را بود و مجاهدت علّت مشاهدت نى، بل كه