13گفتا: نى.
گفت: پس محرم نشدى. گفت: چون به عرفات واقف شدى، اندر كشف مشاهدت وقف پديدار آمد؟
گفتا: نى.
گفت: پس به عرفات نايستادى. گفت: چون به مزدلفه شدى و مرادت حاصل شد، همۀ مرادها را ترك كردى؟
گفتا: نى.
گفت: پس به مزدلفه نشدى. گفت: چون طواف كردى خانۀ سر را اندر محلّ تنزيه لطايف حضرت، جمال حقّ ديدى؟
گفتا: نه.
گفت: پس طواف نكردى. گفت: چون سعى كردى ميان صفا و مروه، مقام صفا و درجۀ مروّت ادراك كردى؟
گفتا: نى.
گفت: هنوز سعى نكردى. گفت: چون به منا آمدى منيّتهاى تو از تو ساقط شد؟
گفتا: نه.
گفت هنوز به منا نرفتى. گفت: چون به منحرگاه قربان كردى، همۀ خواستهاى نفس را قربان كردى؟
گفتا: نى.
گفت پس قربانى نكردى.
گفت: چون سنگ انداختى هرچه با تو صحبت كرد، از معانى نفسانى، همه بينداختى؟
گفتا نه.
گفت: پس هنوز سنگ نينداختى و حجّ نكردى، بازگرد و بدين صفت حجّى بكن تا به مقام ابراهيم برسى!
شنيدم كى يكى از بزرگان در مقابلۀ كعبه نشسته بود و مىگريست و اين ابيات مىگفت:
وَ أَصْحَبْتُ يَومَ النَّفْرِ والعِيسُ ترحل
و كان حَدَي الْحادي بِنا و هو مُعجل