11اجماع 1و به اختلاف سعى ميان صفا و مروه 2و بىحُرم اندر حرم نشايد شد و حرم را بدان حرم خوانند كه (كى) اندرو مقام ابراهيم است و محلّ امن. پس ابراهيم را (عم) دو مقام بوده است؛ يكى مقام تن و ديگر از آن دل. مقام تن مكّه و مقام دل خُلّت، هركه قصد مقام تن وى كند، از همۀ شهوات و لذّات اعراض بايد كرد تا محرم بود و كفن اندر پوشيد و دست از صيدِ حلال بداشت و جملۀ حواس را اندر بند كرد و به عرفات حاضر شد و از آنجا به مزدلفه و مشعرالحرام شد و سنگ برگرفت و به مكّه، كعبه را طواف كرد و به منا آمد و آنجا سه روز ببود و سنگها به شرط بينداخت 3و آنجا موى باز كرد 4و قربان كرد و جامهها در پوشيد 5تا حاجى بود.
و باز چون كسى قصد مقام دل وى كند، از مألوفات اعراض بايد كرد و به ترك لذّات و راحات ببايد گفت و از ذكر غير محرم شد و از آنجا التفات به كون مخطور باشد 6، آنگاه به عرفاتِ معرفت قيام كرد و از آنجا قصد مزدلفۀ الفت كرد و از آنجا سرّ 7را به طواف حرام تنزيه 8حقّ فرستاد و سنگ هواها و خواطر 9فاسد را به مناى امان بينداخت و نفس را اندر منحرگاه 10مجاهدت قربان كرد تا به مقام خُلّت رسد 11پس دخول آن مقام امان باشد از دشمن و شمشير ايشان و دخول اين مقام امان بود از قطيعت 12و اخوات 13آن و رسول (صلعم) گفت:
«اَلْحٰاجُّ وَفْدُاللّٰهِ، يُعْطِيهِمْ مٰا سَأَلُوا وَ يَسْتَجِيبُ لَهُمْ مٰا دُعُوا» ؛ «حاج وفد 14خداوند باشند، بدهدشان آنچه خواهند و اجابت كند بدانچه خوانند و دعا كنند» ؛ و اين گروه، 15ديگر نه بخواهند و نه دعا كنند، فاما تسليم كنند، چنانكه ابراهيم (عم) كرد، إِذْ قٰالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قٰالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعٰالَمِينَ ؛ چون ابراهيم (عم) به مقام خُلَّت رسيد، از علايق 16فرد شد و دل از غير بگسست، حقتعالى خواست تا وى را بر سر خلق جلوه كند، نمرود را برگماشت تا ميان وى و از آن مادر وپدرش جدا افكند و آتشى برافروخت، ابليس بيامد و منجنيق بساخت، وى را در خام گاو دوختند و اندر پلۀ منجنيق نهادند. جبرئيل بيامد و پلۀ منجنيق بگرفت و گفت: «هَلْ لَكَ مِنْ حٰاجَةٍ؟» 17ابراهيم (عم) گفت: «أَمّا إِلَيْكَ فَلاٰ» 18سپس گفت: به خدا ى عزّوجلّ - هم حاجتى ندارى؟ گفت: «حَسْبِي مِنْ سُؤٰالِي عِلْمُهُ بِحٰالِي» 19مرا آن پسنديده باشد كه او مىداند كه مرا از براى او در آتش اندازد، علم او به من زبان مرا از سؤال منقطع گردانيده است. 20و محمّدبن فضل گويد (رح) : عجب از آن دارم كه اندر دنيا خانۀ وى طلبد، چرا اندر دل مشاهدت وى نطلبد كه خانه را باشد كه يابد و شايد كه نيابد و مشاهدت لا محاله يابد.