17انجاميد، آخرالأمر ابواميّةبن مغيره كه از صَناديد 1قريش و بزرگان ايشان بود چنين گفت كه از منازعه دست بردارند و منتظر باشند تا اوّل كسى كه از بابالصّفا داخل حرم محترم شد، ميان ايشان حكم كند. همگى به آن راضى شدند. اتفاقاً اوّل كسى كه از در داخل شد، رسولخدا صلى الله عليه و آله بود. پس همه متّفقالقول گفتند: محمّدامين آمد و ما به حكم او راضى هستيم. چون حضرت بر نزاع آنها واقف شد، فرمود كه حجرالأسود را در بساطى گذاشتند و بزرگان اطرافِ او [ آن ] را برداشتند. حضرت با دست مبارك خود حَجَر را از بساط برداشته در موضعش گذاشت. 2علامۀ حِلّى در تذكره ذكر نموده كه درِ خانۀ مبارك، به زمين چسبيده و دو در داشت:
مشرقى و مغربى؛ پس سيل آن را خراب كرد، قبل از بعثت حضرترسول صلى الله عليه و آله به ده سال، و قريش آن را ساختند، بر اين شكلى كه حالا هست و كوتاهى نمود مالهاى حلال و هدايا و نذورات كعبه از آنكه آن را بر اساسِ ابراهيم عليه السلام بسازند. پس، از سمت حجر اسماعيل عليه السلام بعضى از خانه را گم كردند و درِ ركن شامى را از اساس ابراهيم عليه السلام به عقب برده داخل خانه ساختند و تنگ كردند عرض ديوار را از ركن حَجَر تا ركن شامى كه پهلوى او است. پس باقى ماند از اساس خانۀ شبيه به ركن مرتفع و اين همان است كه «شاذروان» مىگويند.
5 - چون عبداللّٰهبن زبير بر بنىاميّه خروج كرد و خليفۀ آن وقت، عبدالملكبن مروان، حجّاج را به دفع او تعيين كرد و ابن زبير در مكّه بود، پس حَجّاج به جنگ او رفته، او تاب مقاومت نياورده، به حرم كعبه مُلتجى 3شد. به امر حَجّاج، برابر كعبه منجنيق گذاشته، آنقدر سنگ انداختند كه خانه بر سر عبداللّٰه خراب شد. پس عبداللّٰه از خانه بيرون آمده، جنگ كرد تا كشته شد. حجّاج سر او را به شام، نزد عبدالمك فرستاد و مدّت محاربۀ او هفت ماه و خلافتش نُه سال، عمرش هفتاد و سه سال و قتلش در ذىالحجّۀ سنۀ هفتاد وسه هجرى بود. 4و چون كعبه خراب شد، چند روز در خرابى ماند و مردم هنوز از تعب جنگ نياسوده بودند، اهل مكّه فرصت يافته بسيارى از خاك و اسباب آن را بهجهت تبرّك به خانههاى خود بردند. پس حَجّاج خواست كه او را بنا كند، مارى بيرون آمده مانع از بنا شد تا اينكه همه فرار نموده، حجّاج را خبر دادند. پس حجّاج بالاى منبر رفته، گفت: از خدا مىخواهم كسى را كه از سرّ اين بلا ما را آگاه سازد. پس مردِ پيرى از جاى خود برخاسته، گفت: به اين سرّ، عِلم نخواهد داشت مگر علىبن الحسين عليهما السلام. حَجّاج، كس فرستاده حضرت حاضر شد. پس خبر داد او را از منع خدا، آن حضرت فرمود: يا حجّاج، به مردم امر كن هركه از بيت هر چه برده،