10بلند؛ پس امر فرمود آدم عليه السلام و اولاد او را كه روى كنند به چنين مكانى كه نه ميوه دارد و نه آب و نه زمينِ نرمِ هموار و در ميانِ چه بسيار كوههاى صعب كه بايد طى نموده و چه درياها و وادى عميق كه بايد گذشت، با روهاى گَرد و غبارآلوده و سرهاى برهنه و موهاى افشان كرده، لبّيكگويان، ترك مستلذّات نموده، روى به چنين خانه آورند، به چنين حال و ذلّت و خوارى؛ اگر مىخواست مىگردانيد باغستانها كه جارى شود در تحت آنها نهرها، و اگر مىخواست بهجاى سنگ و آجر، خلق مىكرد زمرّد سبز و ياقوت سرخ با نور و ضياء، وليكن در آن وقت تشكيك 1از سينهها برداشته مىشد و مجاهدت با ابليس دفع مىشد و همگىِ مردم با رغبت و خواهش نفس متوجّه مىشدند نه بهجهت امر و فرمانبردارى الهى و اين با حكمت كامله موافقت نمىكند؛ زيرا كه حكمت الهى چنين قرار يافته كه بندگان خود را به انواع سختىها امتحان كند و به اقسام مجاهدات و ناخوشىها مبتلا و ممتحَن نمايد تا اينكه تكبّر از سينهها رفع شود و بهجاى تكبّر، افتادگى و تذلّل و فروتنى قرار گيرد و به لباس تواضع متلبّس شود و آثار و شمايل عبوديّت در بنده ظاهر شود، پس درهاى فضل و رحمت و اسباب عفو و مغفرت گشوده شود. پس به جوايز و كرامتهاى الهى برسد؛ چنانكه فرمودهاند: الم * أَ حَسِبَ النّٰاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّٰا وَ هُمْ لاٰ يُفْتَنُونَ 2، 3يعنى: منم خداى داناى غيب و نهان؛ آيا گمان كردند مردم، بهمحض گفتنِ اينكه ايمان آورديم، دست از ايشان برداشته شود و حال آنكه امتحان نشده باشند به انواع بلاها و تنگىها و مجاهدات و تكليفات؟ !
د - حجّ در بيان امام صادق عليه السلام
. . . ابن ابى العوجاء، كه از تلامذۀ حسن بصرى بود و از توحيد منحرف و زنديق شد و آمد به مكّۀ معظّمه متمرّداً و از روى انكار كسانى را كه حج مىنمودند مىنگريست و كار او به جايى رسيد كه علما از مجالستش دورى مىكردند، پس آمد خدمت حضرت صادق عليه السلام و نشست در ميان جماعتى از اصحاب و گفت:
يا اباعبداللّٰه، مجلس ما امانات است و هركه حاجتى داشته باشد بايد سؤال كند. مرا اذن مىدهى كه با تو سخن بگويم؟ فرمود: بگو. پس گفت به عباراتى كه مضمون آنها اين است: تا چند مىگرديد حول اين خرمن و پناه مىبريد بر اين پارهسنگ و عبادت مىكنيد اين خانه را كه ساخته شده است از آجر و گِل و مىدويد و هروله مىكنيد مانند شترى كه گريخته باشد؟ ! هر