49مورد توجه مسلمانان بودهاند. اين دو شهر، در طول دورانهاى درخشان اسلامى، از دسترس دشمنان اسلام دور ماندهاند؛ زيرا نيروهاى غربى نتوانستهاند بهطور كامل و جامع در مورد طبيعت و خصوصيات ساكنان جزيرة العرب و موقعيت جغرافيايى آن، شناخت و آگاهىهاى درستى به دست آورند. به موازات افزايش قدرت اروپا در قرون اخير وناتوانى جهان اسلام، موجى ازتوجه و علاقۀ ظاهرى در ميان غربىها به وجود آمد كه توجه و علاقه واقعى آنها را - كه از انديشههاى سياسى و استراتژيكى برخاسته بود - در خود پنهان مىساخت.2
بديهى است بدون شناخت آثار تاريخى بر جاى مانده و وضعيت سياسى ويژه، همگام با درگيرى فرهنگى و تمدنى كه از قرنها پيش ميان اسلام و غرب برافروخته شده، احاطه بر تمام جنبههاى اين توجه و تمايل غربىها، در توان ما نيست.
روشنترين صحنههاى برخورد
غربيان در طول چهارده قرن، با اسلام درگير و در تنش بودهاند؛ زيرا اسلام همواره از نظرگاه آنان، رقيب، هماورد و دشمن به حساب مىآمده، در حالى كه از همه به او نزديكتر بوده است.
به تعبير شرق شناس فرانسوى، ماكسيم رودنسون، اسلام از آغاز پيدايشِ خود، از لحاظ ارتباطات و گسترۀ فرهنگى، بر غرب پيشى جست و پس از آنكه بسيارى از مناطق جهان را از سلطۀ اروپا خارج ساخت، خود را دشمن بزرگ اروپاى مسيحى نشان داد.3
مواجهه و برخورد مسيحيت با اسلام، در آغاز، به صورت شكوه و گلايۀ پنهان بود، اما آنگاه كه خليفۀ فاطمى «الحاكم بامر اللّٰه» ، زيارتگاههاى مقدس مسيحيان در قدس را كه براى آنان مقدس بود، ويران كرد، اين گلايۀ نهفته به فريادها و نعرههاى گوشخراش و ويرانگر تبديل شد4 و موجب گرديد تا مسيحيان در سايۀ ترس اروپا، از جنگ با اسلام، ادعاهاى خود را پيش برده و به صورت خطرى بزرگ درآيند. از همين جا بود كه اروپا، با همۀ پراكندگىِ خود، وحدت يافت و توانست در برابر اسلام، بهپاخيزد و در خلال جنگ جهانىِ اول، اين نيروى قدرتمند را ناتوان ساخته و