78محمد صلى الله عليه و آله ما را بر جاى گذاشت، تو ما را بيرون مىكنى؟ عمر گفت: آيا مىپندارى كه من سخن او را فراموش كردهام كه گفت: هنگامى كه شترت رقص كنان تو را به شام ببرد، در چه حالى هستى؟ گفت:
اين هم يكى از شوخىهاى محمد صلى الله عليه و آله بود. عمر گفت: دروغ مىگويى. سخنان او هميشه قاطعانه بود و شوخى نمىكرد.
ابن جريج به نقل از عامربن عبداللّٰه ابن نسطاس نقل كرد: پيامبر صلى الله عليه و آله عبد اللّٰه بن رواحه را فرستاد تا اموال آنان را قيمتگذارى كند، وقتى قرار شد بخشى را انتخاب كنند، يهوديان خرما را برگزيدند، و خرما در دست آنان بود، تا اين كه عمر آنان را بيرون راند. يهوديان گفتند: آيا پيامبر با شرايطى با ما صلح نكرد؟ او گفت: اگر تصميم خدا و پيامبر عوض شود، پيمان شكسته مىشود و اكنون تصميم من دگرگون شده و مىخواهم شما را بيرون كنم. عمر آن منطقه را ميان مسلمانان تقسيم كرد و به كسانىكه در آن پيروزى نبودند، چيزى نداد. اكنون مردم آنجا مسلمانند و يهودى در ميان آنها نيست (يعنى در زمان ابن جريج) .
سليمان بن يسار مىگويد: پيامبر صلى الله عليه و آله عبد اللّٰه بن رواحه را فرستاد تا اموال يهوديان خيبر را قيمتگذارى كند، آنان هدايايى به او دادند. او گفت: به هداياى شما نيازى ندارم، اى يهوديان! شما مىدانيد كه خدا مردمى منفورتر از شما پيش من نيافريده است، و هيچ گروهى را دوست داشتنىتر از مردم خودم خلق نفرموده ولى دوستى و دشمنى مانع از آن نيست كه شما و آنها را در حق يكسان بشمارم.
زهرى مىگويد: عبد اللّٰه بن عبيد اللّٰه گفت: عمر شنيده بود كه پيامبر در بيمارى واپسين خود گفته بود: در جزيرۀ عربستان دو دين نبايد باشد. بنابراين، در اين باره بررسى كرد و دانست كه به راستى اين سخن را پيامبر فرموده است. پس گفت:
هركس از حجازيان اهل كتاب با پيامبر پيمان نوشته دارد، آن را بياورد تا من اجرا كنم و هركس ندارد، بداند كه وقت رفتنش فرا رسيده و خدا اجازه آن را به من داده است. و به اينگونه عمر، يهوديان حجاز را به شام تبعيد كرد.
عثمان بن محمد اخنسى مىگويد:
پيامبر صلى الله عليه و آله به جنگ خيبر رفت و خدا آن را براى او گشود. پيامبر صلى الله عليه و آله به مسلمانان فرمود: خيبر تنها حق كسانى است كه در