27چيزى بر او نيست و من هيچ باكى ندارم از اين كه ميان آن دو طواف نكنم. لذا عايشه در پاسخ او چنين گفت:
سخن بدى گفتى، اى خواهر زاده.
چه، معناى اين آيه اگر آنگونه باشد كه تو تأويل كردى، طواف نكردن ميان صفا و مروه هيچ گناهى نداشت، ليكن آيۀ مزبور دربارۀ انصار نازل شد كه پيش از مسلمان شدن، براى بتِ مناة، كه در «مشلل» پرستشش مىكردند، هلهله و شادمانى مىنمودند و كسى كه براى اين بت شادمانى كرده بود، از طواف ميان صفا و مروه احساس گناه مىكرد. زمانى كه اينان اسلام آوردند، در اين باره از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند و گفتند: اى پيامبر خدا، ما از طواف ميان صفا و مروه، احساس گناه مىكنيم و لذا خداوند اين آيه را فرو فرستاد: إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ. . . . 1
پيداست كه اين توهم، آنطور كه آنها آن را نام مىگذارند، به عروه اختصاص نداشته است، بلكه افرادى ديگر هم بودهاند كه اين توهم در ذهنشان خطور كرده بود. به عنوان نمونه، ترمذى از عاصم بن سليمان احول روايت كرده است كه گفت: از انس بن مالك در بارۀ صفا و مروه پرسيدم. او گفت: اين دو از شعائر جاهليت بودند، زمانى كه اسلام آمد، ما از آنها خوددارى كرديم و بدين سبب، خداوند فرو فرستاد: إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللّٰهِ.
برخى عدم وجوب سعى را به قرائت برخى از صحابه و تابعين اسناد دادهاند؛ زيرا آنان چنين قرائت كردهاند:
لَاجُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا.
از ابوعاصم - چنان كه طبرى آن را آورده - نقل شده است كه گفت: جريج براى ما حديث كرد و گفت: عطا گفت:
اگر حاجى پس از رمى جمرۀ عقبه، خانه را طواف كند و سعى نكند و با همسرش آميزش نمايد، چيزى بر او نيست: نه در حج و نه در عمره؛ زيرا خداوند - چنان كه در مصحف ابن مسعود آمده - چنين مىگويد: فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوْ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا.
جريج گفت: من دوباره به عطا گفتم: اين حاجى (كه سعى نكرده) سنت پيامبر را ترك كرده است. او گفت: مگر نمىشنوى كه خدا مىگويد: فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً. . . بنابراين، خداوند از اين كه گناهى بر عهدۀ او بگذارد، خوددارى كرده است! او واژۀ «تطوّع» را به معناى