25تازهاى را پس از آن رد مىكردند. هر چند آنان اين كار را از روى هراس و بيمى كه نسبت به اين صلح داشتند، انجام مىدادند وگرنه اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله چنين نبود كه بر خلاف پيمان خويش عمل كند.
سخن مكرز چقدر بزرگ و زيباست كه گفت:
«اى محمد، تو نه در خردسالى به خيانت شناخته شدهاى و نه در بزرگسالى.»
بنابراين، مشركان قريش درخواست پيامبر را (كه مىخواست وارد كعبه شود) نپذيرفتند و دليلشان براى نپذيرفتن درخواست مزبور اين بود كه از شرايط صلح نيست. پس چه رسد به برداشتن بتها؟ آيا اگر پيامبر صلى الله عليه و آله برداشتن بتها را درخواست مىكرد، آنان اين درخواست را مىپذيرفتند، با اين كه اين كار نسبت به آنان يك كار بزرگ و خطرناك به شمار آمد و در ضمنِ شرايطِ صلح حديبيه هم نام برده نشده بود؟
اگر بپذيريم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برداشتن بتها از جايگاه سعى را در خواست كرده است و نيز بپذيريم كه قريش هم با آن موافقت كردهاند، پس چرا پيامبر صلى الله عليه و آله برداشتن بتها را تنها از جايگاه سعى درخواست كرد و نه از خانه، در حالى كه پيرامون كعبه را بتها احاطه كرده بود و نيز طواف از لحاظ احكام و آداب، مهمتر از سعى است؟
وانگهى، آيا پستى و پليدى بتهاى پيرامون كعبه كمتر از بتهاى صفا و مروه بوده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله برداشتن اين يكى را درخواست مىكند و از آن ديگرى چشم مىپوشد؟
مگر آنكه بگوييم: هدف پيامبر صلى الله عليه و آله از شرط برداشتن بتها، مطلقِ بتهاست؛ چه بتهايى كه بر بالاى صفا و مروه قرار دارند و چه بتهايى كه پيرامون كعبه هستند و اين، همان چيزى است كه عبارت: «بتها را برداريد» آن را تأييد مىكند.
از روايت عياشى نيز، كه پيشتر بيان شد، نمىتوان استفاده كرد كه برداشتن بتها، از شرايط صلح حديبيه است - و اين، ديدگاه برخى از مفسّران است - بلكه اين شرط، پس از صلح حديبيه و در عمرةالقضاء به وقوع پيوسته است. به منظور دفع اشكالاتى كه در ذهن خطور مىكند - و شايد اشكالات ديگرى هم باشد كه بر روايتِ برداشتنِ بتها و بازگرداندن آنها مرتب است و اينكه