17نيروى كوچك و حاكم بر اكثريت نيست، بلكه به معناى وحدت مدار هستى انسان است و نابهسامانى، عنصرى است كه بعدها بر آن عارض مىشود.
و اين وحدت هستى و فطرى، اجبارى نيست؛ زيرا ساختمان آن بر پايۀ اقليت استوار نيست، بلكه از همان آغاز به جلوهگاه محور توحيدى وابسته است.
با توجه به آنچه گفته آمد، باب نقد و سؤال دربارۀ بسيارى از موضوعات فكرى حاكم بر جهان باز مىشود: راجع به اصول قانونگذارى و موقعيت انسان نسبت به آن، تاريخ نظام قانونى و رابطۀ آن با حركت مردم و ملتها در زمان حاضر. چه، استمرار نظام فقهى اسلامى و پايدارى مدار اين نظام، طرفى ديگر از سكۀ تلاش هميشگى براى آزاد شدن از ذلت بردگى است. بنابراين، شريعت اسلامى - اگر اين بيان درست باشد - با اين معنا، بهطور هميشه و پايدار مسألۀ آزادى از وحدت بت پرستى و رفتن به سوى وحدت توحيدى را مطرح مىكند. و پايدارى بدين معنا، عيناً همان حركتى است كه انسان را به سوى وابستگى به ارزشهاى والاى توحدى سوق دهد: «اى انسان، حقا كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد» . 1بعد عقيدتى: توحيد و دورى از زشتىها
اسلام به عنوان يك باور در انديشه و عمل پيروانش، «انديشهاى را» دربارۀ آفريدگار تثبيت مىكند كه مفاد آن چنين است: خداوند بالاتر از تمامى صفات و همانندىهايى است كه ممكن است انسان مسلمان آنها را در تجربه و واقعيت عينى زندگىاش ببيند، بدين معنا كه مجسم كردن خداوند بر وفق شكل و پديدهاى مشخص محال است و اين، بر خلاف آن چيزى است كه انسان در ارتباطش با خدا بدان پناه مىبرد، تا آن را واسطهاى ميان خود و خدا قرار دهد و اين واسطه ممكن است به شكلهاى مختلفى باشد:
تصويرها، بت ها، تنديسها، طبقۀ كاهنان و يا بشر كه به صورت فرد باشد، يا طبقه و يا طايفه و يا هر شكل اجتماعى ديگر و اين، همان چيزى است كه آيۀ قرآن بدان تأكيد مىكند: «و هرگاه بندگان من، از تو دربارۀ من بپرسند، [ بگو ] من نزديكم و دعاى دعاكننده را - به هنگامىكه مرا بخواند - اجابت مىكنم. پس آنان بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند» . 2