52است، ايمان دارم.»
«پروردگارا! تو را سوگند مىدهم به حق بنيانگذار اين بيت و به حق اين مولودى كه در شكم دارم، اين زايمان را بر من آسان بگردان!» 1ديدگان كنجكاو، او را مىديد و گوش هاى تيز شده سخنانش را دنبال مىكرد، حسّ كنجكاوىِ همگان تحريك شده بود كه ناگهان فرياد تعجّب از همگان بر خاست و به دنبال آن سكوت سنگينى بر همگان حكمفرما شد. آب در گلوها خشكيد. حيرت و تعجّب بر چهرهها نقش بست. نفسها از سينهها بيرون نمىآمد.
كسى جرأت نداشت كه مهر سكوت را بشكند و بگويد: لحظهاى پيش، ديوار كعبه شكافته شد و زن حاملهاى به درون كعبه رهنمون شد!
چه كسى باور مىكرد كه سنگ خارا آغوش بگشايد و زن حاملهاى را در خود جاى دهد؟ !
زمانى حيرت و تعجب افزون شد كه تلاش كليد داران حرم، در گشودنِ قفلِ درِ كعبه به نتيجه نرسيد!
لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده مىشد، تا از فرجام اين راز آگاه شوند.
پس از سپرى شدنِ مدتى نسبتاً طولانى، يكبار ديگر همان سنگ خارا آغوش باز كرد و سيماى درخشان «فاطمه بنت اسد» در حالى كه «مولود كعبه» را در آغوش داشت، از درون كعبه طالع گرديد.
صداى تكبير اوج گرفت و در همۀ جاى مكّه طنين انداخت.
غرور و شرف چون هالهاى سنگين بر سرِ مولود بال گسترده بود و در سيمايش موجى از خنده در درياى اشك شنا مىكرد.
حضرت ابوطالب در حالى كه برق شعف از ديدگانش بيرون مىزد، بانگ بر آورد:
«اَيُّهَا النّٰاسُ! وُلِدَ
[
اللّيْلَةَ
]
فِي الْكَعْبَةِ وَليُّ اللّٰه»
«هان اى مردمان! (امشب) ولىّ خدا، در خانۀ خدا، ديده به جهان گشود.» 2اين حادثۀ پر شكوه و بىنظير تاريخِ آفرينش، به روز جمعه، سيزدهم ماه رجب، در سىامين سال حملۀ ابرهه به خانۀ خدا (عام الفيل) اتّفاق افتاد. 3