51
طلوع خورشيد از درون كعبه
على اكبر مهدى پور
آسمان جلال و شكوه خاصى داشت. در پهن دشت وسيعش افق و كرانهاى به چشم نمىخورد و سكوت اسرارآميزى بر همه جا دامن گسترده بود.
نسيم ملايمى كه از قلّۀ حِرا بر مىخاست، اندام خود را بر چهرۀ سخت و شكنندۀ ابوقبيس مىساييد و با رقصِ دل انگيزى به دامنۀ كوه مىغلطيد و گونههاى آفتاب زدۀ «كعبه» را نوازش مىداد.
خانۀ خدا با جبروت و عظمت خود، درخشش وصف ناپذيرى به اين سرزمين خشك و سوزان بخشيده بود و همگان در برابر شكوه و عظمت بىنظيرش سر تعظيم و تكريم فرود آورده بودند.
در ميان سيل مردم از پير و جوان، كه با احترام خاصى، در دوّمين جمعۀ ماه رجب، در گرداگرد خانۀ خدا مشغول طواف بودند؛ زنى حامله با چهرهاى شكسته، به دور كعبۀ معظّمه بىتابانه مىگرديد، با انگشتان لرزانش به سوى كعبه اشاره مىكرد و در حالى كه قطرات اشكَش سيل آسا بر گونههايش سرازير بود، زير لب مىگفت:
«پروردگارا! به تو ايمان آوردهام و به آنچه كتاب و پيامبر از سوى تو آمده ايمان دارم.»
«پروردگارا! من به آيين جدّم حضرت ابراهيم خليل، كه بنيانگذار اين خانۀ كهن