35رصاص جفا كردند. شترها رميدند.
كجاوهها زمين خورد. جمّال هاى خبيث چون بازار را آشفته ديدند و آب گل آلود، مشغول نهب وصيد ماهى شدند. . .
جمعيت دزدها زياد شد، از سه طرف باران گلوله باريدن گرفت. . . زنهاى مجلّله با لباس احرام پاى برهنه از هراس جان، هر يك به سمتى مىدويدند. . . فى الحقيقه قيامتى برپا شد.» ماجرا واقعا خواندنى است. 1عاقبت كاروان به مدينه برگشت، اما زمانى كه «جمعى هدف گلوله مجروح و چند نفرى مقتول شده.
آن قدرها ليره و بارها و قرهپوكها و براتها و زرها و زيورها و قاليچهها رفت كه قلم نوشتن آن را طاقت ندارد.» ، «همين كه حجاج جمع شدند، صداى ضجّه و گريه بلند شد، مسلمان نشنود، كافر نبيند!» 2البته، چنين واقعۀ هولناكى، هر ساله رخ نمىداد و به نوشتۀ گزارشگر آن «اين حادثات از لوازم لاينفك سفر حجاز نيست، فقط قضيه شخصيه و اتفاق غيرمترقّبى بود، كسانى كه سى و شش سفر مشرّف شده بودند از عدول، گفتند تاكنون چنين وقعه نديده و نشنيده بوديم» . 3پيش از اين گذشت كه در طول سفر در حد محدود اين قبيل راهزنىها وجود داشته است.
نويسندۀ اين سفرنامه، شرحى از اين بدبختى نوشته و در نهايت مىافزايد:
«اين است حال ايرانى بيچاره در يك فرسخى مدينۀ طيّبه، مركز حكومت با وجودى كه مبلغى خطير به رسم خاوه مثل جزيه از نوع ايرانى بخصوص مىگيرند.» 4بدين ترتيب زمانى كه يك كاروان از مكه به سمت مدينه يا به عكس به راه مىافتاد، مىبايست هر لحظه منتظر حملات اعراب بدوى مىبود. كمترين شكل حمله، دزدىهاى نامرئى بود كه در نيمههاى شب صورت مىگرفت و اعراب، با نزديك شدن به كاروان، به آرامى و بىسر و صدا، اموال مردم را غارت مىكردند. گاه چنان بر سر حاجِ دور شده از كاروان مىزدند كه او را بى هوش كرده، اموالش را غارت مىكردند و پس از آن كسان آن شخص، او را دريافته به همين كه سالم بود، راضى و خشنود بودند. 5اما صورت پرهزينۀ اين قبيل دزدىها، حملات دسته جمعى دزدان به كاروان بود كه با تير و تفنگ صورت مىگرفت و معمولاً كشتههايى نيز به