33«هيچ فراموش نمىكنم، زنى مصرى را كه با وجود اينكه سواره بود آمد نزد حقير و زبان خود را نشان داد كه تشنهام و يك لنگه دست بند خود را مىداد كه او را آب بدهم، وقتى كه او را آب دادم و دست بند را هم نگرفتم، دست حقير را بوسيده و مىخواست حقير را سجده كند، امروز به قدر مقدور و هر چه آب داشتم دادم، و وضو هم نگرفتم، بلكه طهارت هم نگرفتم، آب قليان ما را گرفته و خورده بودند» . 1هركدام اين راهها خطرات خاص خود را داشت و هر سال يا هر چند سال، ممكن بود كه حجاج يكى از اين راهها را طى كنند. در مسير رفتن، به طور معمول، حجاج ايرانى همه با هم حركت مىكردند. 2فرهاد ميرزا در سال 1292 نوشته است كه «ده - پانزده سال است كه راه سلطانى مسدود شده است» . راه فرع نيز آن سال به خاطر زندانى بودن يكى از اهالى اين منطقه در مدينه، مسدود شد و قبايل اجازۀ عبور كاروان حج را ندادند و آنان را مجبور كردند تا از راه سلطانى بروند. اما آن راه نيز به دليل وحشتى كه از سوى طايفۀ حرب وجود داشت، متوقف شده، راه سختترى انتخاب گرديد. 3در نزديكى مدينه، و در مسير خروج به سمت مكه، طوايف مختلفى از قبيلۀ حرب بودند كه كارشان اخاذى از كاروان و عامل حكومت يا محمل شام براى هدايت كاروان بودند و ناامنىها و تيراندازىها و ايجاد ترس و وحشت در ميان كاروانيان، كار آنها بوده است. اين طايفه در همين سال 1292 ادعا كردند كه ماليات يا به قول خودشان اخوه يا خاوۀ هفت سال را نگرفتهاند و تا نگيرند اجازۀ عبور به كاروان را نخواهند داد. 4فراهانى در سال 1302 شرحى مفصل از خاوه و چگونگى آن داده است.
ايرانىها مكلّف بودند كه شخصاً خاوه را به قبيلۀ حرب كه ميان مدينه ومكه مستقرند، بپردازند. آنها اين وجه را با كرايه به رييس قافله يا حملهدار مىدادند.
در صورتى كه اين پول به دست رؤساى قبايل مىرسيد، كاروان به سلامت مىگذشت و الاّ معطلى و غارت و چپاول امرى عادى بود. 5گزارش نايب الصدر در سال 1305 از وضعيت حركت كاروان از مكه تا مدينه، نشان مىدهد كه حرامىها هرلحظه در كمين حمله بودهاند. شب ها مرتب نداى «نخوابيد، نخوابيد» بلند بوده