81خليفۀ وقت نصب شده باشد، بلكه بواسطۀ شورشى كه سازماندهى كرده بود، در موسم حج امارت حج را در اختيار گرفت. 1او در زمان خلافت مأمون عباسى، مدّتى از جانب محمدبن محمدبن زيد بن على كه قيام كرده بود، امارت يمن را برعهده داشت. 2محقق و رجالى معاصر، مرحوم تسترى فضل و منقبتى را كه شيخ مفيد براى همه فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام ذكر كرده، نادرست خوانده و وجوه مختلفى از ضعف ابراهيم بن موسى را بيان كرده است. 3ائمه معصوم و امارت حاج
با حاكميت خلفاى اموى و عباسى، ائمۀ اطهار عليهم السلام كه شايستگى ولايت بر امت را داشتند، به لحاظ عدم بسط يد در امر عزل و نصب اميرالحاج نيز مانند ساير شؤون حكومتى دخالت نداشتند. انزواى آنان در جامعه بخصوص در بعضى از مقاطع تاريخ و عدم دخالت در امور حكومت، بازهم حكام و خلفا را راضى نمىكرد. خلفا از اينكه ائمّه به لحاظ شخصيت والاى علمى و معنوى مورد توجه مردم بوده و محبتشان در قلوب مردم جاى دارد، اندوهگين و نگران بودند. جريان حضور هشامبن عبدالملك در سفر حج معروف است.
هنگامى كه او پس از طواف، آهنگ استلام حجرالاسود را نمود، با آنكه پسر عبدالملك حاكم و خليفه بود، بهخاطر ازدحام جمعيّت ازاينكه بتواند خود را به حجرالاسود برساند، نا اميد شد، لذا با اطرافيانش به كنار مسجد آمده، در گوشهاى به انتظار فرصت مناسبى براى استلام حجرالأسود نشست. در همين اثنا امام سجاد عليه السلام كه قصد استلام حجرالأسود را نموده بود، مورد توجه مردم قرار گرفت و راه را براى ايشان بازكردند. حضرت تا كنار حجرالأسود جلو گرفت و آنرا لمس نمود. هشام كه دقايقى پس از ناكامى خود تحمل مشاهدۀ چنين صحنهاى را نداشت، از روى تجاهل گفت: اين فرد كيست كه مردم براى او راهگشودند؟ ! اطرافيان نيز براى خوشايند او اظهار بىاطلاعى كردند، ولى در همين حال فرزدق باآنكه شاعر دربار محسوب مىشد، نتوانست اين بىاعتنايى و تجاهل را ناديده بگيرد و در قصيدۀ غرّايى در فضيلت امام سجاد عليه السلام، به معرفى آنحضرت پرداخت.
يا سائلي أين حلّ الجود و الكرم
عندي بيان اذا طلا به قدموا