52به زيارت كعبۀ معظمه و تعيين لشكر به رسم بدرقه و سبل و صدقه بود. اشاعت اين خير عام و افشاى اين حسنه به اَنام بر حسب يرليغ جهان پيماى و فرمان بندگشاى و منشور غمزداى و مثال رهنماى بندگان دولت روز افزون «عطاملك» و «محمد» پسران «محمد جوينى» به آوازى بلند نداى وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللّٰهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ 1در مىدمند و بر عقب اين مىگويند:
ايها العُشّاق باز آن دلستان آمد پديد
جان برافشانيد كان آرام جان آمد پديد
وقت است كى ارباب وجد و صفا و عاشقان مروه و صفا كه سالهاى تا در شوق تقبيل عتبۀ كعبه چشم انتظار بر دريچۀ غيب نهادهاند، لبيك زنان احرام بندند و عاشقوار پاى در راه نهند و روى بكار آرند و ماسوى اللّٰه را پشت پاى زنند عَسَى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ 2و جمعى كى پنبۀ غفلت در گوش نهاده بودند به حجت آنك راه حجاز مسدودست و عذر دفع مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً. . . موجود، يقين دانند كى آن عذر به فضل بارى تعالى و يمن دولت قاهره زايل شد و آن بهانۀ كرانه گرفت، بعد از اين چه گويند و به چه حجت تمسك جويند اگر هيچ گونه انوار ايمان و سعادات از صحيفۀ دلشان محو نگشته است و به زنگار غفلت مبدل نشده وقت فوت نكند و قدرت فرصت از دست نگذارند، «والفُرَصُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب» وكار امروز را با فردا نيفكنند، فىالجمله چون فيض حق تعالى شامل شد و مرحمت و سيورغاميشى 3باذشاه حاصل آمذ، اين بشارت به خاص و عام و دور و نزديك و ترك و تازيك رسانيذه شذ تا تمامت مؤمنان از مرد و زن، خاص و عام، شريف و وضيع، شيخ و رضيع به تضرع و ابتهال دست نياز به حضرت ذوالجلال بردارند و دوام عمر و ثبات ملك اين بادشاهزادۀ جوانبختِ سليمانتخت خواهند و شكر اين نعمت را ورد ورد زبان خود سازند انشاءاللّٰه تعالى وحده.
«كتب فيغرة رجب شهراللّه الأصم رجب سنة سبع و ستين و ستمائة» .
اين خدمت برادران جوينى بود كه سعدى ، شاعر نامى ايران را بر سر ذوق آورد و از اين كه اسلام توسط ايشان رواج يافته، به ستايش آنها پرداخت: